6-2- تاریخ علم آناتومی در ایران

1401/10/18 13:45
فصل قبل

 

در سال 250 میلادی در زمان شاپور اول ساسانی، مرکز مکتب پزشکی جندی‌شاپور در شهر جندی‌شاپور در خوزستان ایران ساخته شد و تا اواسط قرن چهارم هجری قمری، آباد بوده و بیمارستان بزرگ و پزشکان آن شهرت فراوان داشتند و شماری از پزشکان آتن، اسکندریه، هندی، سریانی، یهودی و چینی توسط شاپور اول به این مرکز دعوت شدند.

در زمان انوشیروان این مرکز دوباره رونق بسیار یافت و دانشکده پزشكی و بیمارستان به دستور انوشیروان تأسیس شد. اولین نوشته طبی به زبان فارسی، کتاب «هدایه المتعلمین فی الطب»، تألیف ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی النجاری است که در باب تشریح قابل توجّه است.

«ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخاری»، پزشک سده چهارم قمری بوده است. آگاهی‌های اندکی که از زندگی وی در دست است، از اثر معروف او کتاب «هدایه المتعلمین فی الطب» گرفته شده است. کنیه وی را ابوحکیم نیز ذکر کرده‌اند. شهرت او با اختلاف: اخوی، اخوین، اجوینی و آخربی نیز یاد شده که قطعاً بر اثر تصحیف بوده است. همچنین وی را به سبب اینکه بیماران مالیخولیایی را درمان می‌کرده، «پزشک دیوانگان»، لقب داده‌اند. مینوی، تاریخ مرگ اخوینی را با توجه به اینکه وی شاگرد ابوالقاسم طاهر بن محمد بن ابراهیم مقانعی بود و این شخص نیز خود شاگرد محمد بن زکریای رازی (د 313 ق) بوده، حدود سال 371 ق، حدس زده است.

اخوینی بر اساس شواهدی که خود در کتاب «هدایه» ذکر کرده، اهل بخارا بوده؛ چنان‌که در جایی از همین کتاب از لهجه بخارایی بهره جسته و حتی از سپیدماشه که آبگیری از حوالی بخاراست، یاد می‌کند.

اخوینی در «هدایه» از تجربه‌های بیش از 30 ساله خود یاد کرده است. این کتاب نزد استادان و مدرسان علم پزشکی از توجه خاصی برخوردار بوده است و تا سده 6 قمری در کنار آثاری چون «ذخیره» ثابت بن قره، «منصوری» محمد بن زکریای رازی و «اغراض» سيد اسماعيل جرجانى، به دانشجویان پزشکی تدریس می‌شد. اخوینی بارها در این کتاب به نوع بیماری و نام بیماران تحت درمان خود اشاره می‌کند. وی از تجربه‌های بزرگانی مانند محمد بن زکریای رازی، ثابت بن قره، یحیی بن ماسویه، حنین بن اسحاق، عیسی بن صهاربخت، ابن سرابیون، اهرن، جالینوس و بقراط نیز بهره برده است.

«هدایه المتعلمین فی الطب»، اثر معروف و باارزش اخوینی یکی از کهن‌ترین کتاب‌های پزشکی به زبان پارسی دری است که آن را برای فرزند خود تألیف کرده و بسیاری از تجربه‌ها و تجویزهای پزشکی خود را در آن آورده است.[1]

تصریح مورخان غربی در مورد پیش قدم بودن ایرانیان در علوم تشریح تعجب‌برانگیز است. در کتاب تاریخ پزشکی ایران به این مطلب تصریح شده است:

«در ایران قدیم وضعیت طب پیشرفته‌تر از آشور بود. حتی به جرئت می‌توان پا را فراتر نهاده گفت که ایرانیان اصول آن چیزی را که طب یونانی نامیده شده، به یونانیان تعلیم داده‌اند. در سال 700 پیش از میلاد هیچ‌گونه اثری از علم و فرهنگ بر یونانیان مشهود نبود. با این حال، 200 سال پس از آن یونانیان چنان در علوم و فنون پیشرفت کرده بودند که بقراط توانست رساله‌هایی در دانش پزشکی به رشته تحریر درآورد و عنوان پدر طب را برای خود کسب کند.

خیلی بعید به نظر می‌رسد که یونانیان در طی این دو قرن روشی را که اکنون به نام روش بقراط معروف است خود به خود پدید آورده باشند. به علاوه در آثار و کلمات بقراط نشانه‌های تازگی، کاملاً آشکار است و هیچ گونه اثر تحول تدریجی در آن‌ها دیده نمی‌شود. ترکیبات و ساختمان‌ها به نام اشیاء متداول روزانه نامگذاری شده‌اند. در بسیاری از موارد به قسمت‌های مختلف بدن نام‌هایی که ریشه آن‌ها هند و اروپایی است داده شده است و بقیه اسامی هم آشکارا اساس بابلی دارند. حتی خود یونانی‌ها هم فرضیه «طبایع چهارگانه» خود را یک فرضیه بیگانه می‌شناختند و به رسم آن زمان آن را ایرانی می‌نامیدند که البته مقصودشان فقط معرفی بیگانه بودن آن بود.

مورخان برای یافتن سابقه این ترقی ناگهانی تمدن در قرن‌های پنجم و ششم به مطالعه در تمدن‌های عصر بابل و فینیقیه روی آورده‌اند. ادعای کرت مدافعینی بر ای خود دارد ولی حتی اگر این دعاوی نیز تصدیق شود باز هم می‌توان گفت الهامی که کوس وکنیدوس دریافت داشته‌اند تنها از این کشورها نبوده است. این فرضیه‌های به ظاهر یونانی، خیلی پیش از آن ایام در سواحل فرات و حتی قبل از آن هم در هندوستان تدریس می‌شده و فرضیه «طبایع اربعه» به‌صورت روشن و قاطعی در کتب مقدس هندوها که پیش از سال 2000 قبل از میلاد نوشته‌شده تعلیم داده شده است. تصور می‌شود این نظریه از هندوستان به ایران منتقل شده و ایرانیان که به نظر می‌رسد در مسائل علمی همیشه بیش از آنچه مشعل افروز باشند مشعل‌دار بوده‌اند، آن را ضمن تغییر و تکمیل چنان توسعه بخشیده‌اند که بالاخره به یونانیان رسیده و آن‌ها توانسته‌اند آن را به‌صورت قاطع و جامع بیان کنند و به شکل مستقل درآورند.

اگر ایران در پایه گزاری فرضیه «مزاج‌های چهارگانه» سهمی داشته باشد در ایجاد نظریه اصلی میکروکوسم که فرضیه فوق از نتایج آن است نقش بزرگ‌تری ایفا کرده است. بر طبق فرضیه دوم انسان در مقیاس کوچک‌تری آیینه تمام نمای سراسر کائنات است. اکنون در بندهش که قسمتی از کتاب مقدس زردتشتیان است، فصلی وجود دارد که تاریخ آن معلوم نیست. یک بخش از این فصل عنوان «درباره بدن انسان: تصویری از جهان» دارد. در این بخش هر یک از قسمت‌های مختلف بدن به یکی از قسمت‌های جهان تشبیه شده است. «پشت به منزله آسمان، بافت‌ها مانند خاک، استخوان‌ها مثل سلسله جبال، رگ‌ها شبیه رودخانه، خون همانند آب دریا، کبد نظیر رستنی، محل رویش موها به سان جنگل و مغز استخوان مانند فلز مایع در درون  زمین است.»

در میان مجموعه بقراطی کتابی هست که به قدری به این اثر فارسی شبیه است که بررسی طرز پیدایش جداگانه این نظریه‌های مشابه به وسیله ایرانیان از یک سو و یونانیان از سوی دیگر را دشوار می‌سازد. در حقیقت معلوم نیست کدام یک اصل و کدام یک اقتباس است، زیرا تاریخ هیچ یک از آن‌ها به طور قطعی مشخص نیست. افلاطون نسخه یونانی آن را می‌شناخت. بندهش به شکل امروزی آن مربوط به دوره قبل از اسلام نیست ولی به دلایل زبان‌شناسی زیادی می‌توان تصور کرد که این کتاب ترجمه بعدی اوستای زمان ساسانیان باشد که خود ترجمه‌ای از یک اثر بسیار قدیمی‌تر است.

ترجمه یونانی این جمله از بندهش «مغز استخوان مانند فلز مایع درون زمین است» این احتمال را به وجود می‌آورد که نسخه ایرانی قدیمی‌تر باشد زیرا در نسخه منسوب به بقراط همین عبارت به این صورت آمده است:«مغز استخوان گرم و مرطوب است» که به هیچ وجه با عبارت قبلی منطبق نیست. شاید کلمه «مرطوب» ترجمه لغت یونانی Uypoy باشد که معنای مایع نیز می‌دهد. کلمه ایرانی و اوستایی برای «فلز» نیز طوری است که با لغت دیگری که به معنای «گرم» به کار می‌رود یک نوع خوانده می‌شود. حال اگر تصور شود که یونانیان این مطلب را از ایرانیان اقتباس کرده و موضوع را درست نفهمیده‌اند و متن بعداً به وسیله رونویس کنندگان بعدی تصحیح شده به آسانی می‌توان به کیفیت بروز این اختلاف در جمله‌بندی پی برد. هیچ فرضیه دیگری نمی‌تواند به این سادگی و آسانی موضوع را توجیه کند.

بنابراین می‌توان گفت که افتخار معرفی این فرضیه فلسفی به دنیا که بعداً یونانیان علم تشریح و فیزیولوژی و آسیب‌شناسی را بر اساس آن بنیان نهاده‌اند، از آن ایرانیان است».[2]

 


[1]. دایره المعارف بزرگ اسلامی، موسوی بجنوردی، 1377، ص 286.

[2]. تاریخ پزشکی ایران و سرزمین‌های خلافت شرقی، سریل الگود، بی تا، ترجمه دکتر باهر فرقانی، صص 36 تا 38.

فصل بعد
نقدها و نظرات