پيشگفتار

1401/09/30 11:42
فصل قبل

 

کتاب حاضر حاصل86جلسه بحث و تبادلنظر استادان و صاحبنظران حوزه و دانشگاه و يکي از مجموعه کتابهاي طرح تدريس با جهتگيري الهي- فرهنگي است. اين کتاب براي آن دسته از استادان دانشگاه نوشته شده که معتقدند معلّم و مدرّس علاوه بر نقش آموزشي، و چه بسا مقدّم بر آن، نقش تربيتي نيز دارد؛ استاد ميتواند نقش تربيتي خود را به دو شکل ايفا کند: نخست «رفتاري» و ديگر «گفتاري».

 به نظر ميرسد تدريس با «جهتگيري الهي- فرهنگي» يکي از بهترين روشها براي ايفاي نقش تربيتي استاد به شکل گفتاري است؛ يعني «آموزش دروس تخصصي به فراگيران (دانشجويان) بهگونهاي فراگير که به خداشناسي، دينداري و خودباوري نزديکتر شود» به ديگر سخن جهتگيري الهي در تدريس يعني:

فراگيري و آموزش براي رضاي خدا و خدمت به جامعه باشد.

علمآموزي و بيان حقايق هستي براي شناساندن بيشتر خدا، اعتلاي اخلاق و تمدّن انساني و خدمت به خلق خداوند باشد  و جهان بهعنوان آيت و نشانهي خدا مطالعه شود.

در توضيح و تبيين پديدههاي هستي به نقش خدا به عنوان «فاعل حقيقي» توجّه شود.

علم بهگونهاي آموزش داده شود که موجب خودشناسي و خودباوري شود.

دانشجو بهگونهاي تربيت شود که دانش خود را براي تقرّب الهي، خدمت به بشر، آرامش، آسايش و تعالي بهکار گيرد.

آموزش علم همراه با اخلاق و تربيت اسلامي باشد.

در يککلام جهتگيري الهي در تدريس، يعني آموزش و فراگيري دانش بهمنظور تحقّق چهار هدف زير باشد:

شناخت خدا، توجّه و تقرّب به او

کاربرد صحيح علم

همراهي علم با اخلاق

خودباوري، استقلال و اعتلاي جامعهي اسلامي

ضرورت تدريس با جهتگيري الهي– فرهنگي اين است که دانشجويان، علم و ايمان را همزمان کسب نمايند و دانشآموختگان دانشگاه نسبت به زمان ورود به دانشگاه مؤمنتر و متديّنتر باشند؛ بنابراين يکي از ضروريترين اقدامات، تدريس با جهتگيري الهي- فرهنگي است. حضرت امام خميني(قدس سرّه) درباره جهتدار شدن علم خطاب به دانشگاهيان فرمودند: «بايد بشر به فکر اين باشد که به چيزهايي که براي تربيت و آموزش و تعليم انسان است، جهت بدهد. چنانچه به دانشگاهها جهت داده نشود، همان دانشگاههايي ميشود که در بين بشر [امروز] هست و از همان دانشگاهها قواي مخرّبه بيرون ميآيد؛ و اگر جهت به آن داده بشود، دانشگاهها کاري ميکنند که مسلسلها نميتوانند بکنند. خدمتي ميتوانند به بشر بکنند که هيچکس ديگر نميتواند اينقدر خدمت بکند. مهم آن جهتي است که به علم داده مي شود؛ و قرآن اين را فرموده است: «إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذي خَلَقَ» قرائت کن نه قرائت مطلق. بياموز، نه آموزش مطلق. علم تحصيل کن، نه علم مطلق و تحصيل مطلق؛ علم جهتدار، آموزش جهتدار. جهت، اسم ربّ است، توجّه به خداست، براي خدا و براي خلق خدا. قلمها اگر در دنيا براي خدا و براي خلق خدا به کار بيفتند مسلسلها کنار ميرود و اگر براي خدا و براي خلق خدا نباشد، مسلسلساز ميشود. ابزار کوبندهي انسان با دست قلمدارها و دست علمايي که در دانشگاهها هستند، وجود پيدا کرده است و همهي ترقّيات بشر هم با دست علما و بيان و قلم علما وجود پيداکرده است. کوشش کنيد در اين آموزشي که به مردم ميدهيد جهتدار باشد.[1]»

«با توصيه و بخشنامه و نمازخانه ساختن و تأكيد بر ظواهر شرعي نمي‏توان علومِ دانشگاهها را اسلامي كرد، هرچند ممكن است فضاي غالب و جوّ حاكم بر آن اسلامي شود و دانشجويان متديّني از تحصيلات عالي دانشگاه فراغت يابند امّا بايد عنايت كرد كه دانش اسلامي است كه مركز يادگيري خود به نام دانشگاه را اسلامي خواهد كرد نه عكس آن[2]».

دانشگاه اسلامي آن نيست که تنها تعدادي برنامهي ديني بيرون از سرفصلهاي رايج و مصوّب، در آن اجرا شود، بلکه دانشگاهِ اسلامي آن است که کلاسهاي درس – که متن اصلي و برنامهي محوري دانشگاه به شمار ميآيند – علاوه بر بعد علمي، کلاس خداشناسي و تربيت الهي نيز باشند. براي آنکه اين موضوع بهتر تبيين شود، طرح اين پرسش مفيد، بلکه ضروري است: برنامهي دانشگاه چيست؟ و فوقبرنامهي آن کدام است؟

بيشک، برنامهي دانشگاه دو رکن اساسي دارد: آموزش و پژوهش. منظور از آموزش، دروسي است که در کلاسها تدريس ميشود و همهي دانشجويان را بدون استثنا شامل ميشود. نمود بارز پژوهش نيز تحقيقات، پاياننامهها، رسالهها و مقالههاي استادان و دانشجويان و دستاوردهايي است که بخشي از فناوريهاي کنوني است. در عمل، آموزش، بخش قابل توجّهي از فعّاليت دانشگاه را به خود اختصاص ميدهد[3]. اموري مانند مسابقات فرهنگي، سخنرانيهاي مذهبي، اردوها و امثال آن «فوقبرنامه» به شمار ميآيند. طبيعي است که در مقايسه با برنامههاي آموزشي دانشگاه، «فوقبرنامه»ها حجم کمتري را پوشش ميدهند (هم درصد بسيار کمتري از دانشجويان شرکت ميکنند و هم تعداد فوقبرنامههايي که يک دانشجو شرکت ميکند در مقايسه با درسهايي که طي چندين واحد در هر نيمسال شرکت ميکند، بسيار ناچيز است[4]). پس براي اسلامي شدن دانشگاه بايد تمرکز بر روي برنامههاي دانشگاه باشد نه فوقبرنامهها؛ يعني بايد در پي آن باشيم که علمي که در دانشگاه آموزش داده ميشود و کلاسهايي که برگزار ميشود، جهت الهي داشته باشد. تا زماني که تدريس جهت الهي نداشته باشد، تمام فعّاليتهاي ديني و اقدامات فرهنگي و آموزشهاي اسلامي (دروس معارف) تأثير لازم را نخواهند داشت. حضرت امام خميني(رحمه الله عليه) در اين خصوص ميفرمايند: «آن که اسلام ميخواهد و آن مقصدي که اسلام دارد، اين است که تمام علوم، (چه علوم طبيعي باشد و چه علوم غيرطبيعي باشد) تمام اينها مهار بشود به علوم الهي و برگشت به توحيد بکند و هر علمي جنبه الوهيت در آن باشد؛ يعني انسان طبيعت را که ميبيند خدا را در آن ببيند، مادّه را که ميبيند خدا را در آن ببيند، ساير موجودات را که مشاهده بکند خدا را در آن ببيند. اسلام براي آن آمده است که تمام موجودات طبيعي به الهيت و تمام علوم طبيعي به علم الهي برگردد»[5].

چند برنامه فرهنگي و ديني، در مقابل انبوهي از دروسي که احتمالا از جهتگيري الهي بي بهرهاند، تأثيرگذار نيست يا اگر تأثيرگذار باشد، تأثير آن پس از مدّت اندکي از بين ميرود. با توجّه به آنکه در مقطع کارشناسي، يک دانشجو حدود 140 واحد درسي را ميگذراند و به ازاي هر دو واحد، در شانزده جلسه کلاس شرکت مينمايد، درنتيجه يک دانشجوي مقطع کارشناسي بايد در هفت نيمسال يا بيشتر، حداقل در 1000 جلسهي کلاس درس شرکت کند. اگر آموزش اين دروس با جهتگيري الهي– فرهنگي همراه شود مسلماً تأثير شگرفي بر باورهاي ديني دانشجويان خواهد گذاشت. در ضمن گاهي بيان مطالب ديني – که نياز به تخصّص نداشته باشد – از زبان استاد درس تخصّصي و غير معارف، تأثير گذاري بيشتري دارد و در اعماق ذهن مخاطب جاي ميگيرد. از اينرو لازم است استادان محترم از اين توانمندي خود براي خدمت به دين و اخلاق استفاده نمايند[6].

براي آنکه استادان بتوانند دروس خود را با جهتگيري الهي– فرهنگي ارائه کنند، بايد در اين زمينه تسهيل لازم را فراهم آورد تا استادان به اين امر تمايل بيشتري نشان دهند. راهکاري که بهطور مشخص در اين زمينه اتّخاذ شد «تدوين کتاب راهنماي تدريس با جهتگيري الهي– فرهنگي» بود تا استاد در طولترم، قبل از تدريس به کتاب مراجعه کند و با مطالعهي مثالهايي، آمادگي لازم را براي ارائه درس با جهتگيري الهي– فرهنگي پيدا کند. به اين منظور به کمک گروهي از استادان گرايشهاي مختلف رشتهي زيستشناسي و کارشناسان علوم ديني با برگزاري جلسات متعدّد (در مدّت دو سال و نيم) کتاب حاضر را تدوين کردهايم.

 همانگونه که پيداست مخاطب اين کتاب، مدرّسان هستند نه دانشجويان و اين کتاب، کتابِ درسي نيست، بلکه مکمّل و کمککننده به آن است.

ناگفته نماند بسيارند استاداني که با توجّه به سليقه و تشخيص خود و با رعايت اصول علمي و ديني، با جهتگيري الهي– فرهنگي تدريس ميکنند، امّا براي تسهيل کار آنان و ديگر علاقهمندان، کتاب حاضر آماده شد تا استاداني که معتقد به تدريس با جهتگيري الهي– فرهنگي هستند، در صورت تمايل از مطالب آن استفاده نمايند.

اين کتاب در پنج فصل تدوين شده است که هر فصل بخشي از اهداف مدّنظر را تأمين ميکند. قبل از آنکه هر بخش جداگانه توضيح داده شود، ذکر اين نکته ضروري است که تدريس با جهت الهي- فرهنگي نه تنها خللي در تدريس مطابق با سرفصلهاي مصوّب ايجاد نميکند، بلکه با ذکر پيوند و گريزهاي مرتبط موجب ميشود مطلب درسي براي دانشجويان روشنتر شده و بهتر در ذهن آنها جاي بگيرد.

 اصولاً ويژگي مهم اين طرح آن است که استاد مطالب علمي خود را طبق روال معمول، آموزش ميدهد، در عين حال قضاياي علمي را در يک فضاي خداباور (مثلاً همراه با آيه، حديث مرتبط يا گريزهايي که به علم و حکمت خداوند و نظم عالم هستي و امثال آن اشاره ميکند) مطرح ميکند.

در فصل اول با نام «تدريس با توجّه به فاعل حقيقي[7]» کوشش شده تا به استاد در تغيير دادن نگاه دانشجو کمک کند؛ تغيير از نگاه رايج به نگاه الهي و گشودن پنجرهاي نو از تفکّر. موارد زير در اين فصل بيان ميشود:

مفاهيمي که ناديده گرفتن آنها موجب شکلگيري ابهام در ذهن دانشجو مي شود.

اموري که بديهي فرض شده است، بنابراين از بيان آنها غفلت ميشود.

مطالبي که جستجو در آنها باعث پرورش تفکّر انتقادي در دانشجويان و تعمّق آنها در لايههاي ژرفتر گزارههاي علمي ميشود.

اين فصل ضرورت و شيوههاي توجّه دادن به فاعل حقيقي را _که همان خداوند متعال است_ بيان ميکند  تا استاد با استفاده از شيوههاي پيشنهادي و روشهايي که خود انتخاب ميکند، در زمان تدريس اين مهم را محقّق سازد.

فصل دوم با عنوان «تدريس با گريزها و پيوندهاي الهي– فرهنگي» پرحجمترين فصل کتاب است و هدف از آن کمک به استاد است تا در خلال مباحث درسي و بهتناسب، مطالب ديني و فرهنگي تأثيرگذار را در کلاس درس مطرح نمايد.

در اين فصل، مطالبي از دروس تخصّصي رشتهي زيستشناسي بهعنوان نمونه انتخاب شده و بعد از بيان مطلب درسي بهصورت کوتاه، نکتهي ديني يا فرهنگي (که متناسب آن باشد) ذکرشده است. اين پيوندها و گريزها به صورت نمونه ارائه شده است. در هنگام تدريس، موارد متعدّد ديگري نيز وجود دارد که استادان پس از بررسي دقيق جوانب موضوع ميتوانند آنها را در کلاس مطرح نمايند.

در فصل سوم با عنوان «تدريس با خودباوري» کوشش شده است با ذکر نمونههايي از خودباوري که مرتبط با اين رشته است، به استاد کمک شود تا روحيهي خودباوري را در دانشجو تقويت کند.

فصل چهارم با عنوان «تاريخ علم زيستشناسي در اسلام و ايران» يادآوري ميکند که ايرانيان و مسلمانان نيز در پيدايش و گسترش علم زيستشناسي سهم داشتهاند. بيان اين موضوع نقش مهمّي در ايجاد روحيهي خودباوري در دانشجويان دارد.

فصل پنجم با عنوان «تعريف و بازتعريف» نيز با هدف کمک به استاد در تغيير نگاه دانشجو تنظيم و تدوين شده است؛ تغيير از نگاه رايج به نگاه الهي، البته نسبت به اهداف و کاربرد علم زيستشناسي.

مؤلّفان اميدوارند اين اثر (که محصول کار جمعي دانشآموختگان رشتهي زيستشناسي و حوزه است) زمينهساز بسط بيشتر پيوندهاي الهي- فرهنگي دروس اين رشته و باعث ارتقاي کيفيت و جذابيت تدريس آن شود. مسلّماً رهنمودهاي خوانندگان محترم ميتواند به غناي علمي کتاب بيافزايد.

 

 


[1]. صحيفه امام خميني، ج 13، ص449.

 

[2]. منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، ص139.

 

[3]. دانشگاههاي نسل اول، دوم و تا حدّي نسل سوم.

 

[4]. هرچند گاهي فوق برنامه مناسب و جذاب اثر بخشي خيلي بيشتري نسبت به يک برنامه درسي بي کيفيت دارد.

 

[5]. صحيفه امام، ج8، ص435.

 

[6]. مشروط به اين که استاد اشراف لازم را داشته باشد.

 

[7]. معناي فاعل حقيقي در ابتداي فصل ذکر خواهد شد.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات