برهان عقلي

1401/09/30 11:43
فصل قبل

 

از ديدگاه عقلي و منطقي در مورد موجودات عالم هستي دو فرض قابل تصور است:

 فرض الف) در عالم هستي همه موجودات براي اينکه به وجود بيايند و باقي بمانند به موجود يا موجودات ديگر نيازمند و وابسته هستند و حتي يک موجود پيدا نميشود که از همه چيز و همه کس بينياز باشد.

فرض ب) در بين موجودات عالم هستي  موجودي هست که به هيچ کس و هيچ چيز نياز ندارد، بلکه موجودات ديگر به او نيار دارند.

به عبارتي يا در بين موجودات عالم هستي موجود کاملاً مستقل و از هر جهت بينياز وجود دارد يا ندارد و فرض سومي معنا ندارد. حال اين دو فرض را بررسي کنيم:

اگر فرض اول درست باشد مثل اين است که تعدادي صفر کنار هم قرار بگيرند و با هم يک عدد صحيح را تشکيل دهند!! آيا چنين چيزي ممکن است؟! قطعاً نه. چون نميشود از تعدادي صفر (حتي بي نهايت صفر) يک عدد صحيح به وجود آيد. لذا نميشود همه موجودات وابسته باشند اما چيزي که به او تکيه کنند و نيازشان را برطرف کند، وجود نداشته باشد. پس اين فرض درست نيست.

اما فرض دوم که ميگويد موجود کاملاً بي نياز و مستقل وجود دارد، آيا اين فرض صحيح است؟ (اگر اين فرض درست باشد، عقيده خداباوران درست است. چون آن موجود همان است که به او خدا مي گويند).

پاسخ اين است که وقتي يک موضوع از دو حال خارج نباشد در صورتي که يک صورت ناممکن و غلط باشد، ناگزير، صورت دوم صحيح است و از جهت منطقي، عقلي و رياضي راه ديگري وجود ندارد.

پس حال که فرض اول محال و غلط است، منطقاً فرض دوم درست است. يعني حال که موجودات وابسته و نيازمند وجود دارند، موجود بينيازي  که نيازشان را بر طرف ميکند، وجود دارد. در مثال عدد صحيح و صفر که ذکر کرديم اين چنين ميشود: حال که عددي مثل هزار وجود دارد پس حتماً در کنار اين صفر ها يک عدد صحيح ( مثل يک) قرار دارد وگرنه هيچ وقت اين عدد صحيح (مثلاً هزار) محقق نميشد.

نتيجه آنکه حال که موجوداتي وجود دارند و براي به وجود آمدن و باقي ماندن محتاج چيزي يا کسي هستند، پس موجود بينيازي وجود دارد که به او تکيه کرده و به او وابسته هستند. اين موجود بينياز و مستقل که به هيچ چيز  نياز ندارد، همان خداست.

 از آنجا که خالق هستي بايد بي نياز مطلق باشد پس هيچ نقصي در او راه ندارد، چون نقص و کمبود زمينه نيازمندي است، و وقتي موجودي نيازمند نباشد يعني کامل مطلق است. بنابراين هيچ حرکت و تغيير و تبديلي در چنين موجودي راه ندارد، چون هر کمالي که براي او قابل تصور است را به صورت بالفعل دارد. بنابراين ماده با اين همه تغيير و تبديل و حرکت نميتواند خالق هستي باشد.[1]

 

 


[1]. اين برهان به نام «امکان وجودي» شناخته ميشود و عدّهاي از محقّقان از جمله ملاهادي سبزواري در کتاب شرح منظومه صفحه 141 آن را مطرح کردهاند.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات