1-4- سنّت

1401/08/02 14:07
فصل قبل

 

با توجه به اينکه در مجموعة حاضر بارها از واژة «سنت» استفاده شده است، ممکن است با شبهاتي در ذهن مخاطب همراه گردد. به عنوان نمونه شبهاتي همچون موارد ذيل قابل اشاره هستند:

مواجهه با سنت به مثابة يک مقطع تاريخي از زندگي بشر

معادل دانستن سنت با دين به معناي اخص کلمه

تقابل مفهوم سنت و گرايش به آن با نوآوري و پيشرفت

فروکاست دين در مناظرة ميان مفهوم «سنت» و «مدرنيسم»

...

با توجه به اهميت موضوع و به منظور جلوگيري از بروز شبهاتي از اين دست، در اينجا به تبيين مفهوم «سنت» و نسبت آن با مفاهيمي همچون «تجدد» و «مدرنيسم» پرداخته ميشود.

امروزه به طور معمول هر آنچه متعلق به گذشته بوده و رنگي از کهنگي و قدمت بر آن نشسته است، «سنتي» ناميده ميشود و از اين رو سنت را ميتوان اينگونه تعريف کرد: «آن دسته از ارزشهاي[1] نهفته در آثار مکتوب، مصنوع، ادبيات شفاهي و نيز آداب و رسوم اعم از سبک زندگي که ريشه در دل تاريخ ايشان دارد، اما چون از سنخ ارزشهاست، گرد کهنگي بر آن نمينشيند». بنابراين هويت يک ملت وابسته به سنتهاي آنهاست که اگرچه ميتواند در زمان حال، ظهور و بروز داشته باشد اما عمري به درازاي عمر آن ملت دارد.

سنت چون از جنس ارزشهايي است که مشمول گذر زمان نميشوند، در عين اينکه قدمت تاريخي دارد ليکن منافاتي با نوآوري ندارد. همچنين به صِرف سنتي بودن يک پديده به طور کامل پذيرفته نميشود، بلکه بايد قابل دفاع منطقي و حکيمانه باشد.

«نسبت سنت با تجدد» در بين ملتها يکسان نيست؛ گاهي مدرنيته با سنتهاي يک ملت سازگار و گاهي ناسازگار است و اين ناشي از تفاوت در سنتهاست که گاهي با مدرنيته سازگار است و گاهي سازگار نيست و اين نزاع غالباً به حذف سنت ختم ميشود. لذا آشکار است که يکسانانگاري ميان دين و سنت صحيح نيست؛ برخي از سنتها از جانب دين مردود شمرده ميشوند و بسياري از آنها نيز مورد تأييد دين هستند.

 

 


[1]. ارزش به معناي آنچه که آن ملت ارزش ميداند، نه ارزشهاي مطلق و لزوماً مطابق با واقع؛ مثل اينکه برهنگي در فرهنگ غرب ارزش است اما در واقع ارزش به حساب نميآيد، يا اين جملة معروف که گفته ميشود: «چراغي که به خانه رواست، به مسجد حرام است»، که با اين عموميت، در واقع و به صورت مطلق ارزش محسوب نميشود و خلاف سيرة اهل بيتg است.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات