1-8- معماري به مثابة «محصول» يا «فرآيند»؟

1401/08/03 09:24
فصل قبل

 

معماري از هر منظري که نگريسته شود، نهايتاً در راستاي پديد آوردن محملي براي زندگي انسان، ناگزير به محصول ختم ميشود. از اين رو طبعاً بايد محصول معماري را واجد اهميت بالايي تلقي نمود؛ چرا که محصول، محل تبلور معاني، مفاهيم، انديشهها، کيفيتها، عملکردها و کلية انتظاراتي است که از معماري توقع ميرود. [1] محصول، علاوه بر پاسخ دادن به نيازهاي مورد انتظار، نهايتاً بايد قالبي زيبا و هنرمندانه را در برابر مخاطب قرار دهد.

اما از آنجا که در نگاه الهي و توحيدي، هر فعل صادره از انسان، اثري در نفس او بجا ميگذارد و او را نسبت به قبل از صدور فعل، متفاوت ميگرداند، لذا پديد آوردن اثر معماري نيز اثري از خود بر درون و روح معمار بر جاي ميگذارد. شايد بتوان اين اثر را منجر به فرآيندي دانست که به «شدنِ معمار» منجر ميگردد. مقصود از شدنِ معمار، صيرورت و سير دروني اوست که ميتواند در جهت کمال يا نقصان باشد. از اين منظر، به موازات معماري کردن در عالم بيرون، سير نفساني و روحاني در درون معمار اتفاق ميافتد و پيش از آنکه اثر در بيرون ظهور و بروز پيدا کند، تأثيرات خود را بر درون معمار ميگذارد. بنابراين از وجهي ميتوان پديد آمدن اثر معماري را بيش از آنکه پاسخ به سؤال يا حل کردنِ يک مسأله باشد، تبلور عينيِ فرآيندي از شدن و تغير يا تکامل در درون معمار به شمار آورد. اين موضوع، خود نيز از دو منظر قابل تأمل است:

ـ فرآيند ساخته شدن و تحقق بيروني طرح و عواملي که در اين روند ايفاي نقش ميکنند و معمولاً به چشم نميآيند. (مثال تاريخي: داستان ساخت مسجد گوهرشاد[2])

ـ اين که معماري در يک نقطه متوقف نميشود، بلکه از يک جايي شروع ميشود و بعد از آن همچنان به حيات خود ادامه ميدهد. در حقيقت معماري پس از طراحي، و بلکه پس از ساخت نيز به نقطة پايان نميرسد بلکه همچنان در تمام دوران بهرهبرداري و وجود، به حيات و تأثيرگذاري خود ادامه ميدهد و فرآيندي که از آن ياد شد، همچنان تداوم مييابد.

 

 


[1]. منظور انتظاراتي از قبيل ايستايي، تنظيم شرايط محيطي، توجيهات اقتصادي و امثال آنهاست.

 

[2]. داستان واقعي جوان فقير کارگر و گوهرشاد خاتون:

«گوهرشاد آغا» يکي از زنان باحجاب بوده هميشه نقاب به صورت داشته و بسيار متشرع و  مذهبي بوده است. او ميخواست در کنار حرم امام رضا g مسجدى بنا کند. به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مىدهم ولى شرطش اين است که فقط با وضو کار کنيد و در حال کار با يکديگر مجادله و بدزبانى نکنيد و با احترام رفتار کنيد و اخلاق اسلامى و ياد خدا را رعايت کنيد. او به کسانى که به وسيله حيوانات مصالح و بار به محل مسجد ميآورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حيوانات آب و علوفه قرار دهيد و اين زبان بستهها را نزنيد و بگذاريد هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند. بر آنها بار سنگين نزنيد و آنها را اذيت نکنيد. اما من مزد شما را دو برابر مىدهم.

گوهرشاد هر روز به سرکشي کارگران به مسجد ميرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و کارگر جوانى چهره او را ديد. جوان بيچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بيمار شد و بيمارى او را به مرگ نزديک کرد. چند روزي بود که به سر کار نميرفت.  گوهرشاد حال او را جويا شد. به او خبر دادند جوان بيمار شده لذا به عيادت او رفت.

چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر ميشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى ديد تصميم گرفت جريان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند. وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نيست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکسالعمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنيدن اين حرف با خوشرويى گفت: اين که مهم نيست، چرا زودتر به من نگفتيد تا از ناراحتى يک بندة خدا جلوگيرى کنيم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن بايد دو کار صورت بگيرد. يکى اينکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در اين مسجد تازهساز. اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط ديگر اين است که بعد از آماده شدن تو، من بايد از شوهرم طلاق بگيرم. حال اگر تو شرط را مىپذيرى کار خود را شروع کن.

جوان عاشق وقتى پيغام گوهرشاد را شنيد از اين مژده درمان شد و گفت چهل روز که چيزى نيست اگر چهل سال هم بگويى حاضرم. جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به اميد اينکه پاداش نمازهايش ازدواج و وصال همسري زيبا به نام گوهرشاد باشد. روز چهلم گوهرشاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگيرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد. قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مىشود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد. جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شيرين کرده بود جواب داد: به گوهرشاد خانم بگوييد اولاً از شما ممنونم و دوم اينکه من ديگر نيازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چيست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟! جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بيمار و بىتاب کرد هنوز با معشوق حقيقى آشنا نشده بودم، ولى اکنون دلم به عشق خدا مىتپد و جز او معشوقى نمىخواهم. من با خدا مأنوس شدم و فقط با او آرام ميگيرم. اما از گوهرشاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقيقى را پيدا کنم. و آن جوان شد اولين پيشنماز مسجد گوهرشاد و کمکم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد يک فقيه کامل و او کسي نيست جز آيت الله شيخ محمد صادق همداني.

فصل بعد
نقدها و نظرات