4-14- تحليل فضاهاي شهري

1401/08/08 09:46
فصل قبل

 

اين درس به عنوان زمينهاي براي آشنايي دانشجويان معماري با مباحث مرتبط با شهرسازي و طراحي شهري در نظر گرفته شده است. از اين رو بخشي از مباحث و محتواي آموزشي اين درس به طور مشخص در حوزة دانش شهرسازي قرار ميگيرد و از اين جهت، ميتوان آنها را به مباحث طرح جهتگيري الهي در دروس رشتة شهرسازي احاله داد. اما از سوي ديگر و بنا به ارتباط تنگاتنگي که ميان شکلگيري دانههاي معماري با مقولات شهر و فضاهاي شهري وجود دارد، بهنظر ميرسد که بتوان از طريق اصلاح نگرش و رويکرد کلي به مباحث اين درس، نوع نگاه مناسب و مطلوبي در جهت درک و ارتباط با مباحث مطرح در آن تعريف نمود که ميتواند نوع نگاه يک دانشجوي معماري را نيز نسبت به شهر و فضاهاي شهري و رابطه معماري با آنها اصلاح کرده و ارتقاء بخشد. بر همين اساس در ادامه، به تعريف گفتمان و رويکرد کلي منطبق با جهتگيري الهي و فطري اين درس پرداخته ميشود:

4-14-1- گفتمان کلي درس و تبيين نوع نگاه به آن

بسياري از موجودات زنده و آفريدگان خداوند متعال، واجد غريزة زندگي جمعي هستند و با شکل منظم و قاعدهمندي به صورت جمعي با هم زندگي و در کنار يکديگر فعاليت ميکنند. اين شکل از زندگي، آنها را قادر ساخته است که به نيازهاي خود از قبيل تأمين امنيت يا معيشت و... پاسخ دهند. اما انسان بنا به مشيت الهي، تنها موجودي است که به شکل فطري و به صورت انديشيده شدهاي به زندگي اجتماعي روي آورده و مجموعههاي سکونتگاهي و زيستي را در قالب شهرها و روستاها بر مبناي اين ويژگي خدادادي ايجاد کرده است.

در اين راستا شهرسازي از جملة پديدههايي است که سابقة آن به ادوار بسيار دور در زندگي اجتماعي بشر باز ميگردد و از اين رو ميتوان پيشينة آن را به اندازة ديرينگي اولين شهرها و مجموعههاي گستردة يکجانشينيِ ساخته شده توسط نوع بشر دانست. اما از سوي ديگر، شهرسازي در مفهومي که در دوران معاصر اراده ميگردد، از قضا مفهومي جديد و فاقد سابقة تاريخيِ چنداني است که در قالب دانشي مجزا از معماري و حوزة تخصصي ويژهاي تعريف گرديده و ابعاد و ويژگيهاي خاصي به خود گرفته است. در اين راستا، ابعاد اصلي گفتمان کلي درس را در مواردي مطابق عناوين پيآيند ميتوان مورد اشاره قرار داد:

4-14-2- شهر انساني

پيش از ورود به مباحث خاص شهرسازي، شهر را بايد از منظر فطرت و سرشت اجتماعيِ نهادينه در آفرينش انسان مطالعه و بررسي نمود. اين موضوع بازتعريف نگاه الهي و فطري به آن را ضروري مينمايد. در يک مرور کلي چنين به نظر ميرسد که شهرهاي سنتي، در مجموع به سرشت و آفرينش فطري انسان نزديکتر بودهاند و براي اين ادعا دلايل زيادي نيز قابل اقامه هستند. شايد آشناترين تعبيري که در اين زمينه قابل بيان است اينکه بسياري از صاحبنظران، شهرهاي سنتي را شهرهاي «انسانيتر»ي نسبت به شهرهاي امروزي دانستهاند و اين «انسانيتر» را ميتوان به تعبيري، نزديکتر به «فطرت» دانست. از اين رو براي شناخت شهر از دريچة نگاه فطرت، شهرهاي سنتي را بايد در کانون مطالعه قرار داد و ويژگيهاي آنها را به خوبي شناسايي کرد؛ هر چند «شناسايي» از طريق «فاعل شناسا»، به واسطة نگاه از بيرون[1] و نه ادراک دروني، شناسندة[2] معاصر را از درک بسياري از زوايا و ويژگيهاي شهر در مفهوم اصيل آن بينصيب نموده و بسياري از معيارهاي شناسايي را نيز از تيررس نگاه او خارج کرده است.

4-14-3- کلنگري در شناخت شهر

يکي از مسائل قابل تأمل، «نگاه تحليلي» به شهر است. اين نگاه در دانش و رويکرد جديد، اصولاً بيشتر با گرايشي «تجزيهگرايانه» تعريف ميگردد که کاملاً متأثر از جزءگرايي در نگرش، دانش و بينش انسان معاصر است. البته تجزيه و خرد کردن پديدهها براي شناخت بهتر و بيشتر آنها ـ خصوصاً در مورد مصنوعات دست بشر ـ فوايد ويژة خود را داراست، اما «تجزيهگرايي» انسان را به طور معمول از درک و شناخت کليات و ماهيت اشياء و غايات وجودي آنها دور ميگرداند. در مورد شناخت پديدهاي مانند شهر که بسيار پيچيده و چند بعدي است، نگاه جزءگرايانه آفت بزرگي در راه شناخت درست و دقيق از ماهيت شهر خواهد بود. بنابراين به نظر ميرسد بتوان چنين توصيه نمود که تحليل شهر و فضاهاي شهري، در عين توجه به اجزاي شهر، بايد معطوف به نگاهي کلگرا نسبت به شهر باشد و کل و جزء را در ارتباط با يکديگر مورد مطالعه قرار دهد.[3]

با وجود معترضة بالا نسبت به جزءگرايي در تحليل شهر، در عين حال بايد به اين نکته واقف بود که شهر مقولهاي چندلايه است. از آنجا که شکلگيري شهر محصول عوامل بسيار متنوع و متعددي بوده و از لايههاي در هم تنيدهاي شکل گرفته است، دستيابي به ماهيت و درونماية آن صرفاً از طريق ظواهر بيروني امکانپذير نخواهد بود. بنابراين در روند شناخت و تحليل فضاها، اندامها و بخشهاي مختلف يک شهر همواره بايد با توجه به همين ماهيت چندلايه اقدام به مطالعه نمود. در اين مطالعه و تحليل، از قضا مقولات غيرکالبدي نقش بسيار پررنگتري نسبت به مقولات کالبدي و عيني شهر دارند؛ در واقع ميتوان اينطور ادعا نمود که شهر را غالباً لايههايي غيرعيني و ناملموس ميسازند و همين لايهها و ابعاد غيرعيني و غيرکالبدي، ابعاد کالبدي شهر را رقم ميزنند.

4-14-4- تغيير شهرها در پرتو دگرگوني آرمانها

شهرهاي کهن غالباً بر اساس نگاهي ماورايي پديد آمدهاند؛ چه اين نگاه را در برخي شهرها اسطورهاي بدانيم و چه در برخي ديگر، منبعث از نگاهي آسماني و ديني. آنچه اهميت دارد اين است که شکلگيري شهر در گذشته عمدتاً متکي بر نوعي نگاه ماوراي ماده و حيات زميني انسان بوده که در قالب ساختار کالبدي و سازمان فضايي شهر، خود را متعين مينموده است. آنجا که شهر بر اساس نوعي بينش ديني و آسماني پديد ميآمده، جلوههايي عميق و متفاوت از نگاه انسان به شهر را پديدار کرده که هر شهر را نمادي از مفاهيم و معاني ناب نموده است. به عنوان مثال، ساختار چهاردروازهاي شهرهاي بسيار کهن ايراني که همريشه و همخانواده با پديدههاي ديگري نظير چهارباغ، چهارسو، چهارتاقي و... است، يادآور نوع نگاه بشر آن دوران به مفهوم کهنالگوييِ[4] «پرديس»[5] و چهار دروازة ورود به آن است.

جستجوي مفاهيم، معاني و نگرشها در شکلگيري شهرهاي کهن و فضاهاي شهري آنها ميتواند زواياي قابل تأملي در نوع نگاه به مقولة شهر را براي دانشجويان معماري گشوده و آنها را از نگرشي صرفاً کالبدي و غيرمنعطف به شهر و فضاهاي شهري دور نمايد. بسياري از شهرها در ادوار گذشته با نگاهي «آرماني» به زندگي انسان و حيات اجتماعي او شکل گرفتهاند. پرداختن حکما، فلاسفه و انديشمندان هر عصر به مفهوم شهر آرماني (مدينة فاضله[6]) را نيز از همين منظر ميتوان توجيه و تبيين نمود. اگر تأثير اين تصور آرمانيِ نقش بسته بر عوالم ذهني ساکنان و حاکمان هر شهر و هر دوره در شکلگيري شهرها را پذيرا شويم، آنگاه مقايسة آنچه در شهرهاي کهن پديد آمده با آنچه در شهرهاي معاصر شاهد آنها هستيم، ناگفتههاي بسياري را فراروي ما خواهد گذاشت.

در کشور ما شهرهاي بسياري در طول تاريخ پديد آمدهاند که بخشي از اين شهرها به لحاظ زماني در دوران اسلامي شکل گرفتهاند. مفهوم و ساختار شهر ايراني و فضاهاي شهري در دورة اسلامي نسبت به شهرهاي ايراني قبل از اسلام، تفاوتهاي شگرفي دارد. اين طور به نظر ميرسد که ساختار شهر ايراني در اين دوره، کاملاً متأثر از ورود آيين و جهانبينيِ جديد گرديده و نسبتهاي ديگري در آن برقرار شده و آن را از شهر دورة باستان، متفاوت کرده است.

در شهر دوران اسلامي به تدريج نظام اجتماعي جديدي شکل گرفته که با لايهها و طبقات اجتماعي دوران قبل از اسلام متفاوت است. اين روند موجب تغييراتي در نظام کالبدي شهر شده و ساختار متفاوتي به آن بخشيده که طبقات اجتماعي شهرِ باستان را در يکديگر مستحيل نموده است؛ هر چند در شهرهاي معاصر، مجدداً با پيدايش نوعي نظام طبقات اجتماعي در شهر مواجه ميشويم که مقولاتي مانند بالاي شهرـ پايين شهر يا شمال شهرـ جنوب شهر، معلول تغيير نگاههاي جديد است. در هر حال، همواره شهر را بايد آيينهاي براي درک بهتر از جانماية دروني و روح کلي حاکم بر آن و ويژگيهاي ضمير خودآگاه يا ناخودآگاهِ اجتماعي آن دانست و اين يکي از بزرگترين درسها در چگونگي نگاه به شهر و نحوة تحليل آن است.

با توجه به اينکه شهرهاي دوران اسلامي، در بستر فرهنگ و تفکر اسلامي پديد آمدهاند، لذا چنين بهنظر ميرسد که اگر امروز به دنبال بازشناسي و بازسازي مفهوم و ساختار شهر اسلامي هستيم، مطالعه و شناخت عميق نسبت به شهرهاي سنتي دوران اسلامي تأثير چشمگيري در اين راستا خواهد داشت. تداوم نوع نگاه و الگوهاي آن شهرها ميتواند ما را با پيوند به عقبهاي غني در شهرسازي اسلامي،  به پديد آوردن و ساماندهي شهرهاي معاصر رهنمون گردد. با نفي و از ميان بردن آثار آن شهرها، عملاً نظامها، ساختارها و الگوهايي که در بستر تفکر و باورهاي ديني پديد آمدهاند، از دست رفته و هويتي جديد که احتمالاً ريشه در آن عقبة تاريخي نيز نخواهد داشت را پديد ميآورد.

4-14-5- شهر؛ آيينة باورها، جهانبينيها و درونماية تفکر جمعي

سؤال کليدي و مهم در مطالعه و تحليل شهرهاي سنتي و فضاهاي شهري گذشته و امروز آن است که چرا در شهرهاي گذشتة ما اساساً موضوع مستقلي به عنوان شهرسازي و طراحي شهري نداشتهايم، ليکن شهرهاي ما بسيار سازمند، هماهنگ و منسجم شکل گرفته و مملو از زيباييهاي بصري بودهاند؟ پاسخهاي مختلفي براي اين پرسش قابل جستجو و اقامه است اما مهمترين نکته در اين زمينه را بايد در نگاه وحدتگراي معماران آن دوران جستجو کرد[7]. اين نگاه وحدتگرا که ناشي از بينش توحيدي آنها بوده است منجر به وحدت در عوالم ذهني و بروندادهاي عيني معماران سنتي شده و اين امر باعث گرديده تا وقتي معماري خانهها و تکبناها را رقم ميزدند، کليتي واحد و منسجم از شهر و فضاهاي شهري را نيز پديد آورند؛ کليت منسجمي که امروزه با وجود متخصصان شهرسازي و طراحي شهري نيز متاعي کمياب گرديده است!

پيشتر نيز اشاره گرديد که شهر، اندامها و فضاهاي شهري، بازتاب نوعِ نگاه، باورها و جهانبيني حاکم بر ساکنان و متوليان آن است. ماهيت و جهتگيري اين اندامها، عناصر شاخص و فضاهاي شهري را ميتوان بر اساس آن باورها تبيين و تفسير نمود و بالعکس ميتوان از قِبَل اين عناصر به نوع باورها و جهانبيني حاکم بر شهر راه يافت. به عبارتي ميتوان شهر را تجسميافتة روح يک اجتماع و تعيّن آشکار درونماية آن دانست. شهر ساخته و پرداختة شهروندان آنست و از اين رو، شهر را ميتوان بازتاب بيرونيِ انديشهها و باورهاي دروني شهروندان و فضاي ذهني حاکم بر آنها قلمداد نمود. در اين رهگذر، شهر و فضاهاي شهري را بايد با عنايت ويژهاي نسبت به الگوي زندگي، رفتارها و شيوة غالب حيات اجتماعي شهروندان و کيفيت تعاملات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آنان با يکديگر مورد بررسي قرار داد.

بخش عمدهاي از فضاهاي شهري و عناصر شاخص کالبدي شهرهاي سنتي ما متأثر از نگاه ديني حاکم بر اجتماعات ساکن و شکل دهندة آنها پديد آمدهاند؛ شکلگيري بازار سنتي در مرکز شهر و به عنوان ستون فقرات آن در دوران اسلامي، شکلگيري حسينيهها و تکيهها به عنوان عناصر اصلي واشدگاهها و فضاهاي شهري، تعيّن مساجد جامع به عنوان مهمترين عناصر شاخص و نشانههاي شهري و موارد ديگري از اين دست، نمونههايي از تعامل ميان وجوه کالبدي و باورهاي ديني و اعتقادي در نزد مردم و حاکمان بوده است. اين امر بايد به نحو دقيق و منصفانهاي در شهرهاي معاصر ما به مطالعه و مقايسة تطبيقي گذاشته شود و مفهوم و معناي دروني شهر، فضاها، عناصر و اندامهاي شهري، از اين طريق به نحو دقيقتري فهم گردد.

بررسي تطبيقي سير تحولات مفهوم و ساختار شهر در ايران و ديگر کشورها ـ از ادوار بسيار دور تا دوران معاصر ـ ميتواند تغيير و تحول قابل تأملي را نشان دهد و تأثير باورهاي عميق اجتماعي در دورههاي مختلف را به نحو مطلوبتري به نمايش بگذارد.

آنچه ما در دوران معاصر تحت عنوان «شهر ايراني» ميشناسيم را بايد محصول نگاهي التقاطي ميان شهر معاصر و مدرن غربي با نظام اجتماعي نيمهسنتي ـ نيمهمدرن ايراني بدانيم که همين آميزش ناقص و ناکارآمد، شهرهاي ما را به نقطهاي رسانده که نه هويت ايراني دارند و نه کيفيتهاي انساني و فضاييِ شهرهاي غربي را به دست آوردهاند. به نظر ميرسد که به منظور درک و شناخت بهتر، اين نکته را بايد به طور جدي در مطالعه و تحليل شهرها و فضاهاي شهري ايران مورد توجه قرار داد. در همين راستا، حتي مطالعة شهرهاي ايران در روند تغييرات و دگرديسيهايي که در دوران مختلف تا ورود به دوران معاصر در آنها رخ داده است نيز محل تأمل هستند؛ خيابانهايي که در داخل بافتهاي تاريخي کشيده شدهاند، مصاديق قابل توجهي در اين زمينهاند.

در مطالعات، تحليلها و تمرينات اين درس بايد تا حد امکان دانشجو را به سمت دروني کردن فضاهاي شهري سوق داد که اين امر از طريق تقويت ارتباط با مردم و درک عميق از نظام اجتماعي، اقتصادي، انساني، باورها و تمايلات دروني آنها امکانپذير ميگردد. شناخت شهر در روندي منتزع از فضاي اجتماعي، همواره آفت بزرگي در راستاي رسيدن به مقصودِ پيشگفته بوده است. در همين راستا، لازم به تأکيد است که مطالعات و تحليلهاي فضاهاي شهري نبايد صرفاً معطوف به جنبههاي کالبدي و بصري شهر و فضاهاي شهري باشد.

4-14-6- شهر و حقوق ساکنان

از آنجا که شهر بستر تحقق زندگي اجتماعي انسانهاست لذا به طور گريزناپذيري با حقوق افراد (شهروندان) ارتباط مييابد. دامنة اين تأثيرگذاري و تعامل، تا آنجا پيش ميرود که حتي گاهي حقوق فردي شهروندان را نيز تحتالشعاع قرار ميدهد. در همين راستا، نگاه ويژه به مواردي از قبيل آنچه در ادامه ميآيد ضروري به نظر ميرسد:

در مباحث شناخت و تحليل فضاهاي شهري، يکي از مهمترين و بارزترين موارد قابل تأمل، مسألة «حقالناس» است. چنانکه در بالا اشاره گرديد، شکلگيري شهر و فضاهاي شهري، ناگزير با حق و حقوق افراد درگير است و نميتوان فارغ از اين موضوع به تحليل فضاهاي شهري و تعاملات موجود بين انسانها، همسايگان و... پرداخت.

طراحي فضاهاي شهري، همواره با مقولة مالکيتها و نحوة دخل و تصرف در آنها درگير است و خطوط طراحي شهري ميتواند اين موضوع را مورد چالش قرار دهد. در شهرهاي سنتي ما شکلگيري فضاها و ساختارهاي شهري در ساية دقت نظر ويژهاي نسبت به اين مقولات تحقق يافته است. شکلگيري شهر و فضاهاي شهري ميتواند زندگي خانوادهها و حقوق انساني افراد را تحتالشعاع قرار دهد. در مطالعه و تحليل فضاهاي شهري بايد به اين مهم توجه گردد که خانواده به عنوان رکن اساسي در تعريف و تشکل اجتماع، از حقوق اساسي خود بهرهمند گردد.

در يک نگاه کلان، تمامي افراد جامعه، حق زندگي در شهر و بهره بردن از امکانات و فضاهاي شهري را دارند؛ کودکان، سالخوردگان، نابينايان، معلولان، ناشنوايان و تمامي افرادي که به نوعي داراي محدوديتي از لحاظ حضور در فضاهاي اجتماعي هستند بايد بتوانند به نحو شايستهاي از شهر و امکانات عمومي آن برخوردار گردند. رعايت حقوق اين اقشار در يک شهر، يکي از معيارهاي انساني بودن آن شهر محسوب ميشود.

در نگاه به مسألة حق و حقوق شهروندان، گاهي در روند حيات يک شهر، بين مصالح شهر و مصالح و منافع افراد، تعارضاتي بروز مينمايد. شرع مقدس در موارد بسياري از اين دست، جانب مصالح اجتماع و شهر را گرفته و حتي گاهي برخي احکام شرع نيز در اين رهگذر، با انعطاف ويژهاي راه را براي تحقق مصالح شهر و جامعه گشودهاند.[8] بنابراين در يک نگاه کلي ميتوان مطالعه، تحليل و تفسير فضاهاي شهري را متأثر از نظام مشخصي در خصوص رعايت حق و حقوق افراد در مقياسهاي مختلف فردي، خانوادگي و اجتماعي دانست که بدون توجه به اين مهم، بررسي شهر و فضاهاي شهري، ناتمام خواهد بود.

4-14-7- جايگاه تربيتي شهر

يکي از احکام اجتماعي اسلام، حکم امر به معروف و نهي از منکر ميباشد که در مقياس حيات اجتماعي انسان موضوعيت پيدا ميکند. شهر به عنوان بستر و محمل زندگي اجتماعي انسانها، همواره با بسياري از معروفها و منکرها در عرصة زندگي جمعي مواجه است. در تحقق امر به معروف و نهي از منکر همواره اصل و اولويت بر آن است که زمينه براي بروز معروف مهيا باشد و بالعکس پيش از آنکه منکري رخ دهد، زمينة بروز آن از ميان برود. با توجه به چنين نحوة نگاهي، تعريف و طراحي فضاهاي شهري، در وهلة اول و قبل از هر چيز بايد زمينهساز بروز انواع معروفها، رفتارهاي درست و رخدادها و تعاملات خوشايند انساني و اجتماعي باشد و به طور خودبخودي بتواند زمينههاي بروز منکر را از بين برده و انواع منکر و بزه فردي و جمعي را دفع نمايد.

تحليل فضاهاي شهري ميتواند از اين منظر نيز به مطالعه، نقد و بررسي مصاديق فضاهاي مختلف شهري بپردازد. در حقيقت، طراحي شهر و فضاهاي شهري ميتواند به نوبة خود، مترادف با نوعي امر به معروف و نهي از منکر به صورت دروني، ناپيدا و غير عامل، ولي در عين حال نظاممند و بسيار تأثيرگذار باشد.

 

4-14-8- نسبت معماري و شهر

از آنجا که معماري و شهر با يکديگر ارتباطي غير قابل انکار دارند و هر کدام تأثيري مستقيم از ديگري ميپذيرند، لذا بخشي از رويکرد کلي درس و نحوة مواجهه با آن به تبيين همين مقولة کلي باز ميگردد. در همين زمينه، بهنظر ميرسد که توجه به نکات زير واجد اهميت ويژهاي است:

در وهلة نخست بايد دانشجويان نحوة تعامل ميان معماري و شهر را دريافته و نقش معمار در پديد آمدن فضاهاي شهري، معاني و کيفيات آن را به درستي درک نمايند. اين تعامل بايد در نهايت، بياني روشن از مفهوم «وحدت» را در پي داشته باشد تا بتواند به انسجام و همپيوندي مناسبي در اين ميان منجر گردد.

در همين راستا، دانشجوي معماري بايد بداند که معماري چه نقشي در پديد آوردن شهر و فضاهاي شهري و به تبع آن چه وظيفهاي نسبت به شهر دارد و خصوصاً در طراحي نماها و جدارههاي بيروني بناها، به نقش و مسؤوليت خود نسبت به کيفيت بدنهها و فضاهاي شهري آگاهي پيدا کند. بدون ترديد يکي از حقوقي که شهروندان نسبت به بناهاي معماري دارند، حقي است که ناشي از اختيار معماران و مسؤوليت آنها در پديد آوردن نماهاي شهري ايجاد ميشود؛ نماهايي که خواسته يا ناخواسته در بازهاي بسيار طولاني از زمان، در برابر ديدگان شهروندان بسياري قرار خواهند داشت و ذهن و روان آنها را تحت تأثير خود قرار خواهند داد.

بسياري از عناصر شاخص و مهم شهر توسط معماران پديد ميآيند و طراحي ميشوند. از اين رو معماران مسؤول رعايت شأنيت بناها و ميزان شاخص شدن آنها هستند. بسياري از «نشانههاي شهري»[9] که نقشِ برجسته کردن بخشي از مفاهيم و حتي باورهاي جمعي يک شهر را به عهده دارند، توسط معماران طراحي ميشوند و به همين دليل، معماران نيز به طور جدي وظيفه دارند که به مفهوم نشانههاي شهري، کارکرد و ميزان شاخصيت آنها توجه داشته باشند.

شهر از وجهي، محصول اجتماع معنادار دانههاي معماري است. در اين همنشيني، بسياري از مفاهيم و صفات انساني نيز بر دانههاي معماري حاکم ميگردند. به عنوان نمونه همچنان که «لباس شهرت» در فرهنگ ديني ما مذموم و ناپسند دانسته شده است، معماري دانهها نيز بايد از اين ويژگي پرهيز داشته باشد. اين امر عمدتاً در حوزة مسؤوليت معماران تعريف ميگردد. [10] همچنين در همنشيني دانههاي معماري و به ويژه در عرصة ساختمانهاي مسکوني در يک بافت سکونتگاهي، فرهنگ الهي و صفات انساني چنين اقتضا ميکند که هيچ دانهاي، تلويحاً دانههاي ديگر را تحقير نکند. رعايت اين امر نيز بايد توسط معماران مد نظر قرار گيرد.

«زمينهگرايي»[11] بيش از آنکه يک مفهوم شعاري يا تئوري صرف باشد، مفهومي است که به طور معناداري بر انسجام و همپيوندي عناصر معماريِ سازندة بافتهاي سکونتگاهي تأثير ميگذارد. اين مفهوم در لايههاي پنهانِ خود، واجد نوعي نگاه ويژه به تواضع در برابر ديگران و همچنين گردن نهادن به اصالت «وحدت» است که در ذيل نگاه الهي ميتواند متضمن کرنش در برابر اصل «توحيد» نيز باشد. از اين رو اهتمام نسبت به درک ويژگيهاي زمينه و پيروي از آن بايد در اين درس و همچنين در دروس طراحي معماري مورد توجه قرار گيرد.

دانشجوي معماري بايد اين نکته را فهم نمايد که کيفيتهاي آثار معماري و فضاهاي شهري، در نسبت مستقيم و رابطة تنگاتنگ با يکديگر پديد ميآيند و ارتقا مييابند. لذا همانگونه که معماري، بخشي از خدمات و کيفيات خود را از شهر ميگيرد، به همان نحو، خود نيز بايد خدمات و کيفيتهايي را به شهر عرضه نمايد. در شهرهاي کهن ما، عناصري مانند پيرنشينها، ساباطها و... عناصر و اندامهايي بودند که در مقياس معماري پديد ميآمدند، اما فايدة وجودي آنها علاوه بر خود دانه، به شهر نيز اهدا ميشد و همگان بهرهاي از چنين عناصري ميبردند. چنين آموزههايي که مرافقت ميان معماري و شهر و روحية خيررساني عمومي را در جامعة انساني بارور مينمايد بايد در آموزش درس تحليل فضاهاي شهري و دروس طراحي معماري مورد توجه قرار گيرد.

در ميان انواع ساختمانهايي که در شهر پديد ميآيند، بناهاي عمومي و حاکميتي معمولاً نقش و تأثير بيشتري را در الگودهي به جامعه دارند. از اين رو بناهايي از اين دست بايد در عين حرکت به سمت بکارگيري الگوهاي متکاملتر معماري، بيشترين پايبندي به حقوق فردي و اجتماعي و بيشترين تقيد به باورهاي عميق ديني و فرهنگي را داشته باشند. اين بناها بايد داراي بالاترين درجة اهتمام نسبت به ضوابط و قوانين باشند تا نقش مثبتي را در تربيت اجتماعي، قانونمداري و الگودهي مطلوب به ديگران به دست آورند. بخش عمدهاي از اين اهتمامها و پايبنديها در حوزة فعاليت معماران و چگونگي عملکرد آنها امکان تحقق مييابند.

 

 


[1]. Subjective.

 

[2]. Subject.

 

[3]. معمولاً نگاه کلگراي شهرسازي ناظر به مقياس کلان شهر است، نه متوجه ماهيت کلي اجزا و لايههاي تشکيل دهنده آن.

 

[4]. Archetypical

 

[5]. فردوس، بهشت برين.

 

[6]. «آرمانشهر» پارسي يا «اتوپيا» در عبارت لاتين.

 

[7]. اگرچه شهر در تلاقي نوع نگاه مردم، بانيان، حاکمان شهر و معماران شکل ميگيرد و اين وحدت و همسويي را ميتوان علاوه بر معماران، در بين اقشار مختلف ياد شده نيز جستجو کرد.

 

[8]. به عنوان مثال گاهي ممکن است استقرار يک مسجد در مکاني از شهر، مشکلاتي براي زندگي مردم ايجاد نمايد؛ در اين صورت، ممکنست حتي تخريب آن مسجد ـ که در شرايط معمول، حرام شمرده ميشود ـ مجاز گردد تا مصلحت زندگي عمومي مردم تأمين گردد.

 

[9]. Land-marks

 

[10]. «امام حسينg فرمودند: هر کس لباس شهرت (و انگشت نما از هر جهت) بپوشد، خداوند در روز قيامت او را لباسي از آتش ميپوشاند.» (اصول کافي، ج6، ص 445، حديث4).

 

[11]. Contextualism

 

فصل بعد
نقدها و نظرات