4-11- تنظيم شرايط محيطي
1401/08/07 15:22فصل قبل
درس تنظيم شرايط محيطي در ميان دروس رشتة معماري، ماهيتي غالباً علمي به معناي مصطلح[1] دارد و با آن برخوردي از جنس دانشهاي معمول ميشود؛ حال آن که در ذيل نگاه فطري ميتوان اين درس را با رويکردي متفاوت (معمارانه و حکمتآميز) نگريست که در اين رويکرد با وجود جنبههاي دانشيِ موضوع، وجوه حِکمي و سرشت مبتني بر نظام آفرينش الهي نيز مورد توجه قرار ميگيرند. در همين راستا ميتوان به نکات کليدي زير در نحوة ارائه درس و تبيين گفتمان کلي آن اشاره نمود:
در نگاه کلي به منظومة خلقت، هر آنچه پديد آمده، آيتي از آيات الهي است که بر اساس حکمت خداوندي، هستي يافته است. محيط، شرايط، عوامل و دگرگونيهاي مرتبط با آن نيز از اين قاعدة کلي مستثني نيستند و از اين منظر بايد به ديد آيات و نشانههاي خداوند نگريسته شوند. از سوي ديگر در ذات جهان خلقت نيز تمهيدات حکيمانهاي براي تنظيم شرايط محيطي در نظر گرفته شده که جهان و به طور مشخص کرة زمين را محملي مناسب براي سکونت و حيات انسان قرار داده است؛ شکلگيري جو زمين (اتمسفر) که شايد عبارت «سقف محفوظ» در قرآن کريم نيز اشاره به آن داشته باشد[2]، سطوح پهناور آب بر روي کرة زمين، تغيير زاوية زمين و فواصل آن با خورشيد[3]، گردش زمين[4] و بسياري موارد از اين دست، عواملي هستند که در دستگاه خلقت الهي شرايط محيط را براي سکونت انسان در جهان ماده مهيا نمودهاند و هر يک نشانهاي از قدرت و حکمت خداوند به شمار ميآيند.
به طور معمول در تنظيم شرايط محيطي، شرايط محيط به گونهاي تغيير داده ميشود و تنظيم ميگردد که با محدودة «آسايش» انسان به عنوان بهرهبردار، انطباق داده شود. در حقيقت، انسان محور و مبناي تنظيم شرايط محيطي تلقي گرديده و سعي ميشود شرايط محيط با او وفق داده شود. در حالي که در نظام کلي خلقت و در اکوسيستم طبيعت، انسان و معماري، جزيي از اجزاي اکوسيستم کلي بوده و بايد به شکل سازگاري با يکديگر تعامل نمايند. از اين رو در تنظيم شرايط محيطي، بخشي از شرايط محيط با ويژگيها و نيازهاي حياتي و فيزيولوژيک انسان انطباق مييابند اما در بسياري از موارد نيز انسان و معماري، خود را با شرايط و اقتضائات طبيعت و محيط همساز مينمايد.
برداشت ديگري که از نگرش متعارف تنظيم شرايط محيطي وجود دارد اين است که معماري بايد نسبت به شرايطِ سخت محيطي، حالت تدافعي به خود گرفته و خود را در مقابل مخاطرات محيط، محافظت نمايد. اين تلقي از تنظيم شرايط محيطي سعي بر آن دارد تا معماري با بهرهمندي از روشها و تکنولوژيهاي نوين، ارتباط خود را با محيط قطع نموده و شرايط را براي ايجاد آسايش در يک محدودة قابل کنترل فراهم نمايد. جلوگيري از تبادل حرارت و رطوبت با عايقبندي، اتکاء به جريان هواي مصنوعي و ممانعت از ورود جريانهاي طبيعي هوا نمونههايي از اين گونه مواجهه هستند.
در حالي که نگرش معماري سنتي و عموم معماريهاي بومي، نحوة ديگري از تنظيم شرايط محيطي به دست ميدهد که ضمن فراهم نمودن آسايش نسبي ساکنين، مواجهة تدافعي با محيط نداشته و به عبارتي تعامل مناسبي با آن برقرار مينمايد. معماري سنتي مانع تبادل حرارت نشده بلکه زمان آن را کند مينمايد تا در هنگامي که نيازي به آن وجود ندارد ذخيره و در مواقعي که وجود آن مفيد است امکان استفاده از آن وجود داشته باشد. همچنين در زمان تابش شديد آفتاب، با ايجاد سايه، شرايط جريان هوا و در نتيجه دستيابي به شرايط مطلوبتر محيطي را فراهم ميکند. به عبارتي معماري در ارتباطي دو سويه چنان با محيط تعامل ميکند که همة بار دستيابي به آسايش را به سيستمهاي تأسيساتي واگذار نمينمايد و بر اين مبنا، به طور طبيعي در تنظيم شرايط محيطي و تأمين شرايط آسايش، گرايش به استفاده از سيستمهاي «غيرفعال[5]» دارد.
چنانکه هم از نوع نگاه حکماي اسلامي به طبيعت (به عنوان قوة مدبرة نظام آفرينش در جهان ماده) و هم از نوع مواجهة طب اسلامي و سنتي به مقولة سلامت (حفظ الصحه) به دست ميآيد، تنظيم شرايط محيطي صرفاً به منزلة بهرهگيري از ابزار مصنوع در ايجاد شرايط آسايش انسان نخواهد بود، بلکه در امتداد قوة مدبرة طبيعت و تمهيدات نظام خلقت، بدن انسان قابليت هماهنگي با شرايط محيطي را داراست و انسان تنها بايد شرايط را براي تحقق آن هماهنگي فراهم نمايد (توجه به رژيم غذايي، پوشش، طبايع فصول، آب و هوا، مواد و ...). به همين نسبت در شکلگيري معماري در بسترها و شرايط مختلف محيطي و طبيعي نيز توجه به مزاجها و طبايع مختلف ساختمايهها، اقليم و محيط ميتواند انسان و معماري را در يک منظومه هماهنگ با طبيعت و محيط قرار داده و بدون اتکاي صرف به سيستمهاي تاسيساتي، او را با محيط همساز نمايد. چنين نگاهي در شکلگيري معماريهاي بومي و سنتي در نقاط مختلف کشور و جهان به نحو چشمگيري قابل جستجو و رديابي است. در مقابل، آنگاه که ابزار تکنولوژيک در جهت تفوق بر شرايط محيط به کار گرفته ميشود، تدريجاً با بازتابهاي قهرآميز طبيعت مواجه شده تا جايي که پيامدهاي آن، گاه آسايش و سلامت انسان را نيز به مخاطره مياندازد.
يکي از نکات کلي در نحوة مواجهه با مقولة تنظيم شرايط محيطي، ميزان دخالت در شرايط محيط و تثبيت آن در محدودة موسوم به شرايط آسايش است. به طور معمول در رويکرد متداول سعي ميشود دما، رطوبت و کوران هوا در محدودة ثابت و مشخصي در محيط زندگي فراهم گردد. حال آنکه طبيعت وجودي انسان، اساساً با تغييرات شرايط محيط، همراه ميگردد و با آن هماهنگ ميشود. به عبارت بهتر، يکي از عوامل تندرستي بدن و مقاومتر شدن آن در برابر بيماريها، همانا تغييرات و دگرگونيهاي شرايط محيطي است و فرار از تغييرات محيط، به تدريج بدن را ضعيفتر و منفعلتر نموده و آن را در معرض آفات و بيماريهاي مختلف قرار ميدهد. از اين منظر، تنظيم شرايط محيطي صرفاً به معناي تغيير و تثبيت شرايط محيط در يک دامنة ثابت و غير متغير نخواهد بود و لازم است که فضاهاي معماري نيز شرايط را در عين دسترسي به آسايش نسبي، براي مواجهة انسان با شرايط مختلف محيط فراهم نمايند.
با توجه به اينکه محيط همواره شرايط مختلفي را در اختيار انسان قرار ميدهد، گونهاي از تنظيم شرايط ميتواند متوجه خود انسان ـ به عنوان بهرهبردار ـ باشد؛ بدين معني که انسان با رفتار و حرکت خود موقعيتهاي مناسب محيطي را گزينش کند. چنين رفتاري تلاش براي فراهم نمودن شرايط آسايش در موقعيتهاي نامناسب و عدم بهرهبرداري از آسايش در موقعيتهاي مناسب را منتفي مينمايد. الگوي کوچ در خانههاي سنتي و تعريف فضاي تابستاننشين و زمستاننشين نشان دهندة توجه مناسب به تنظيم شرايط محيطي است.
در اين رابطه ممکنست چنين اشکالي از سوي دانشجويان و مخاطبان درس مطرح شود که تعريف فضاي تابستاننشين و زمستاننشين ـ چنان که در معماري سنتي متداول بوده ـ بيش از آنکه نشان دهندة توجه مناسب به تنظيم شرايط محيطي باشد، نشان دهندة اين است که بشر در گذشته به علت نبود امکانات و تکنولوژي لازم، مجبور بوده چنين الگويي را پيش بگيرد. در صورتي که با پيشرفت علم و ظهور تکنولوژيهاي جديد، توانسته است با کنترل شرايط نياز خود را از ساختن دو عمارت مجزاي تابستاننشين و زمستاننشين برطرف کرده و درنتيجه هم راحتتر زندگي کند و هم از اسراف و ايجاد فضاهاي زائد جلوگيري نمايد.
در پاسخ به چنين اشکالي ميتوان گفت که علوم قديم مبتني بر يک سري اصول عقلاني و فلسفي و يک نگاه کلنگر به تمام هستي بودهاند که اگرچه گاهي عموم مردم از آن غافل بودهاند اما حکما و انديشمندان هر عصر نسبت به آنها خودآگاهي کاملي داشتهاند. به همين خاطر با توجه به پايبندي به آن اصول که در دستگاه شناختي و حکميِ خاص خود اثبات ميشدهاند، ظهور تکنولوژي جديد موجب تغيير رفتار از سوي ايشان نميشده است؛ همان طور که امروز حکماي طبهاي سنتي، طبق همان اصول و چارچوب ها و نگاه کلنگر درمان انسان را در تعادل طبايع چهارگانه پي ميگيرند.
نکته ديگر آنکه بهرهگيري بشر از علوم و تکنولوژيهاي جديد که عموماً نگاهي جزءنگرانه دارد و بيشتر بر مقدمات تجربي محض مبتني است موجب آثار سوئي بر انسان و طبيعت شده است، مانند گرمايش زمين، آلودگي محيط زيست و مانند آن که در مجموع رجحان نگاه سنتي و بومي را به لحاظ نحوة مواجهه با طبيعت و اقليم و همسازي با آن آشکار ميسازد. معماريهاي سنتي و بومي غالباً داراي نگاهِ زندگي «با طبيعت» هستند و نه «بر طبيعت». همين امر به صورت بالقوه، آنها را مستعد نوعي همنشيني مسالمتآميز در قاعدة برد ـ برد با طبيعت قرار ميدهد که در نتيجه، معماري با استفاده از تمام قابليتهاي موجود در طبيعت و بستر، شرايط خود را براي سکونت و تداوم حياط، تنظيم مينمايد. بديهي است که در اين نوع نگاه، انسان براي فائق آمدن بر شرايط، با طبيعت درنميافتد بلکه حتي محدوديتهاي آن را نيز تبديل به امکان ميکند. نمونهها و مصاديق اين امر در تمام معماريهاي بومي و سنتي نقاط مختلف جهان و مخصوصاً در معماري ايران به وفور يافت ميشود.
در معماري سنتي، تنظيم شرايط محيطي غالباً در محدودهاي که به منظور فعاليت يا سکونت در برهة زماني خاص مورد استفاده قرار دارد، صورت ميگيرد. به عنوان مثال در فصول گرم، فقط بخش تابستانه و در فصول سرد، فضاهايي مانند کرسيخانه، اتاق آفتابرو و امثال آن تنظيم ميشوند. حتي در بهرهگيري از الگوي کرسي، تنها بخش کوچکي از فضا با کمترين ميزان انرژي گرم ميشود. اين امر باعث پرهيز از اسراف و بيهودگي در تنظيم شرايط محيطي ميگردد. در حالي که الگوهاي معمول در معماري امروز، در بسياري از موارد تمام يا بخش عمدهاي از ساختمان را در کل فصول و شرايط سرما و گرما تحت پوشش قرار ميدهند که اين امر موجب اسراف و هدررفت بخش قابل توجهي از انرژي ميگردد.
[1]. Scientific
[2]. «وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَ هُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ؛ و آسمان را سقفي محفوظ قرار داديم، ولي آنها از آيات آن روي گردانند.» (انبياء/ 32). ميتوان دريافت که پيرامون زمين را پوشش هوايي ضخيم فرا گرفته که اين پوشش هوايي ضخيم با نسبتهاي گازي فراهم شده در آن، همچون سپري آسيبناپذير و مقاوم زمين را در برگرفته و آن را از گزند سنگهاي آسماني و تشعشعات مضر ساطع شده از سوي خورشيد محافظت مينمايد. بطوري که از اين طريق، يکي از زمينههاي لازم جهت تأمين تعادل حرارتي زمين را فراهم ميآورد.
[3]. «أَلَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَليلا؛ آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت؟! و اگر مىخواست آن را ساكن قرار مىداد؛ سپس خورشيد را بر وجود آن دليل قرار داديم» (فرقان:45).
[4]. «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ؛ كوهها را مىبينى و آنها را ساكن و جامد مىپندارى، در حالى كه مانند ابر در حركتند» (نمل: 88).
[5]. Passive