4-9- آشنايي با معماري اسلامي
1401/08/07 15:09فصل قبل
سرفصل درس: سرفصلهاي کلي مصوب درس مطابق موارد زير هستند:
4-9-1- گفتمان کلي درس
از ويژگيهاي درس آشنايي با معماري اسلامي اين است که اين درس هم به لحاظ عنوان کلي و هم به لحاظ محتواي سرفصلها، ذاتاً داراي جهتگيري مشخصي همسو با طرح جهتگيري الهي دروس دانشگاهي هست. از اين منظر و در وهلة اول، شايد نيازي به بازنگري و همسو نمودن اين درس با رويکرد طرح جهتگيري الهي احساس نشود. اما از آنجا که در سرفصلهاي مصوب اين درس، اختياراتي به استاد داده شده تا در مورد نحوة ارائة مطالب مطابق صلاحديد خود عمل نمايد، لذا اين امکان وجود دارد که از اين فرصت به منظور تدقيق نحوة ارائه و بهرهبرداري از فضاي مستعد اين درس در راستاي اهداف ذکر شده در سرفصل و اهداف طرح جهتگيري، استفاده شود.
اهدافي براي اين درس برشمرده شده است که به نظر ميرسد ميتوان آنها را در قالب چهار کليدواژة اساسي: «مفاهيم»، «کيفيات»، «اصول حاکم بر طراحي» و «هويتبخشي به طراحي معماري» خلاصه نمود. از آنجا که مطابق توضيحات قيد شده در سرفصل، اين درس به نوعي، در کنار ساير دروس تاريخ معماري قرار ميگيرد، اين نگراني وجود دارد که از جنس مباحث تاريخي انگاشته شده و به گذشته تعلق يابد. اين امر ميتواند از معماري اسلامي، صرفاً به مثابة يک مفهوم و موضوع فرهنگي ـ تاريخي خارج از باور ديني و الهي پديد آورد. حال آنکه معماري اسلامي بخشي از وجود و باور استاد و شاگرد در ذيل جهتگيري الهي اين درس است.[1]
بنابراين در اينجا بايد تأکيد شود که نحوة مواجهه با اين درس ضرورتاً چيزي مانند ساير دروس تاريخ معماري نخواهد بود؛ به عبارت ديگر، قرار نيست در ذيل اين درس، به شناخت معماري اسلامي به عنوان پديدهاي تاريخي که زمان بر آن سپري شده و مربوط به گذشتة تاريخي بوده پرداخته شود. به بيان ديگر، از منظري که در اينجا قائل به آن هستيم، معماري اسلامي مقولهاي است که از گذشتة دور و تاريخي شروع شده اما همچنان جريان دارد و مقولهاي زنده و پوياست. اين مهمترين گفتمان مد نظر در نگاه مجدد به درس معماري اسلامي است. به گونهاي که همين مفهوم به صورت مشترک در مورد «سنت» نيز صادق است. ارتباط و پيوند معماري اسلامي با سنتهاي زنده و پوياي معماري بايد در اينجا تبيين شود و سنت به عنوان پديدهاي کهنه و منسوخ، قهقرايي و مطرود، از صحنة حيات معاصر و معماري امروز حذف نگردد و در اثر سيطرة نگاه تجددمآبانه، پايمال نشود.
اما از آنجا که تعاريف مختلفي از مفهوم کلي معماري اسلامي در اذهان اهل رشتة معماري پديد آمده و برخي از آنها صرفاً ناظر بر بخشي از معناي اصيل و کلي معماري اسلامي است و يا اينکه از مفهوم اصيلِ آن، قدري دور افتادهاند، لذا به نظر ميرسد که يکي از رسالتهاي طرح جهتگيري، بازتعريف اين عنوان به منظور تدقيق مفهوم و معناي مورد نظر از آنست. اهميت اين بازتعريف، تأثيري است که بر ادامة روند جهتگيري آموزشي اين درس خواهد داشت. در بيان اجمالي ميتوان تعاريفي از معماري اسلامي که ممکنست آن را صرفاً در قالبهايي مانند موارد زير منحصر گردانند را ناقص و يا بعضاً گمراه کننده دانست:
معماري اسلامي به عنوان معماري متعلق به برههاي از تاريخ، از ظهور اسلام تا قبل از دوران معاصر
معماري اسلامي به عنوان معماري متعلق به قلمرو سرزمينهاي اسلامي
معماري اسلامي به عنوان آثار معماري پديد آمده توسط مسلمانان
معماري اسلامي به عنوان معماري در بر گيرندة اشکال و فرمهايي خاص همچون طاقها و قوسها و هندسة اسلامي يا تزئينات خاصي نظير مقرنس، کاشيکاري، رسميبندي، معقلي و...
معماري اسلامي به عنوان معماري ساخته شده با مصالحي خاص مانند خشت، کاهگل، آجر، کاشي و...
...
اما در جهت بازتعريف معماري اسلامي، ميتوان چنين پنداشت که معماري اسلامي، معمارياي است که بر اساس جهانبيني و ايدئولوژي اسلامي پديد آمده و در هر برهة زماني و پهنة جغرافيايي، ساختمايهها، هندسهها و فرمهاي خاص خود را منطبق بر ويژگيهاي بوم و مکان خاص خويش برگرفته و معاني، مفاهيم و باورهاي اصيل اسلامي را در قالب ابنيه و فضاهاي مختلف، متبلور نموده است. طبعاً در اين روند که از لحاظ زماني ميتوان سرآغاز آن را به طور بارزتري از زمان ظهور آيين اسلام تصور نمود و پاياني بر آن متصور نخواهد بود، سنتهايي در مرور زمان و مکان شکل گرفتهاند که اين سنتها، بستر پيدايش الگوهايي در معماري اسلامي و محملي براي انتقال و تبلور معاني و مفاهيم ناب اسلامي گرديدهاند که به همين لحاظ، اين سنتها نيز واجد ارزش و اعتبار دانسته ميشوند. ارتباط دروني معماري سنتي با معماري اسلامي به معناي اصيل، از همين جا تعريف و تبيين ميگردد؛ بدين معنا، هر جا سنتهاي ساخت و ساز و شکلدهي به فضاي مصنوع، منطبق بر آيين و جهانبيني و نگاه اصيل اسلامي بوده، قطعاً معماري سنتي با معماري اسلامي، انطباق تام داشته است. در اين ميان، ماده و فرم ـ در آنچه به عنوان معماري اسلامي شناخته ميشود ـ تا جايي اصالت دارند که انطباق ياد شده را متعين و متبلور نمودهاند.
در همين راستا، در هم تنيدگي مفهوم و مصداق، يکي از نگرانيهايي است که ميتواند مصاديق را جايگزين مفاهيم نمايد. اگر اين در هم تنيدگي، با انطباق مفاهيم و مصاديق توأم باشد، به عنوان عاملي در جهت فهم بهتر و دقيقتر مفاهيم عمل خواهد نمود، ولي اگر منجر به مشتبه شدن مصاديق بجاي مفاهيم و معاني گردد، آفتي در راستاي فهم معناي درست و اصيل معماري اسلامي خواهد بود.
بر اساس آنچه گذشت، محکمات (ثوابت) و مقتضياتي (متغيرات) براي معماري اسلامي قابل تبيين است؛ معاني، مفاهيم و باورهاي منبعث از جهانبيني، ايدئولوژي و فقه اسلامي جزء محکمات معماري اسلامي محسوب ميگردند و مقولاتي از قبيل مواد و ساختمايهها، فرمها، هندسهها و اجزا، در زمرة مقتضيات معماري اسلامي تلقي ميگردند که بنا به شرايط مختلف، تغيير و دگرگوني ميپذيرند.
با اين تعريف، در حقيقت ميتوان چنين تصور نمود که مقصود از پرداختن به کليدواژگاني از قبيل مفاهيم، کيفيات، اصول حاکم و هويتبخشي، پرداختن به معاني و محتوايي است که در آموزش و مهيا نمودن دانشجوي معماري براي ورود به فرآيندي کاملاً زنده و پويا در روند تکوين معماري کنوني ايفاي نقش خواهد نمود. بر اين اساس، مفاهيم، کيفيات و اصول معماري اسلامي به طور عام و معماري اسلامي ايران به طور خاص به گونهاي مورد بحث و بررسي قرار ميگيرند که دستمايههاي لازم براي ورود دانشجو به حوزة فهم، درک و طراحي معماري امروز را فراهم نموده و در اختيار او بگذارند.
نکتة قابل توجه ديگر در گفتمان کلي اين درس آنست که ما در مبحث معماري اسلامي، با دو حوزة کلان و خرد مواجه هستيم:
حوزة کلان اين درس به آشنايي با معماري اسلامي در مقياس جهان اسلام مربوط ميشود.
حوزة خرد آن به معماري اسلامي ايران منحصر ميگردد.
با وجود آنکه اين دو حوزه داراي خاستگاهها و آبشخورهاي مشترکي هستند، اما طبعاً به واسطة قرارگيري و تکوين و تکامل در حوزههاي جغرافيايي، اقليمي، فرهنگي و حتي تمدني مختلف، در مرور زمان، ويژگيهاي متمايزي نسبت به يکديگر يافتهاند. از اين رو شناخت معماري جهان اسلام و معماري اسلامي ايران داراي ابعادي متفاوت و تمايزاتي نسبت به يکديگر خواهند بود.
از سوي ديگر، يکي از نکات قابل تأمل در شکلگيري و گسترش معماري اسلامي در سرزمينهاي مختلف اينست که اساساً اسلام به عنوان يک نوع نگرش به هستي و نوعي جهانبيني گسترش يافته است. بنابراين در غالب سرزمينهايي که به قلمرو اسلامي پيوستند، معمولاً سنتهاي ساخت و ساز بومي آن سرزمينها به عنوان محمل شکلگيري معماري دوران اسلامي نيز به خدمت گرفته شدند. البته در اين راستا، نوع مواجهه با الگوهاي معماري بومي منطقه، داراي شدت و ضعف بوده و برخي سرزمينها داراي تأثيرپذيري بيشتري نسبت به معماري اعراب مسلمان بوده و برخي تأثير کمتري پذيرفتند و به سنتهاي سرزمينيِ خويش در حوزة معماري وفادار ماندند.
به نظر ميرسد آيين اسلام نيز هر جا با سنتهاي پسنديدهاي در شکلگيري معماري مواجه شده، بر آنها صحه نهاده و آنها را تأييد نموده است. معماري ايراني با غناي ويژة خود به لحاظ الگوهاي معماري و ساخت و ساز و همچنين با در بر گرفتن باورها و مفاهيم ناب و پاکي که از آيينهاي توحيدي داشته، فصل مشترکهاي قابل توجهي با آيين جديد برقرار نموده است. از اين رو ميتوان معماري اسلامي ايران را تداوم معماري ايراني دانست که در پرتو آيين و فرهنگ غني اسلامي به اوج رشد و شکوفايي خود در دوران اسلامي رسيده است. در اين ميان حتي معماري مساجد ايراني که در بدو امر، کاملاً به پيروي از الگوي معماري مساجد اوليه در شبه جزيرة عربستان ساخته ميشدند، به تدريج سمت و سوي ويژهاي متأثر از الگوهاي معماري ايراني برگرفتند و الگوي متشخص و بارزي از معماري مساجد تحت عنوان معماري مساجد ايراني پديد آمد.
معماريهاي مختلف، تأثيرات آشکاري از نوع آيين و جهانبيني پديدآوردندگان آنها ميپذيرند؛ چنانکه به عنوان نمونه، معماري خانهها، کاملاً متأثر از نوع نگرش ساکنان، نسبت به مفهوم حريم و محرميت هستند و معماري بناهاي آرامگاهي نيز به صورت مشخص به نوع نگاه اقوام نسبت به مفهوم مرگ و سرنوشت انسان پس از آن ارتباط دارند. در اين ميان به صورت مشخص بناهاي پرستشگاهي، ارتباطي بسيار قوي و ريشهاي با آيين خاص خود دارند و نوع نگرش به جهان مافوق بشر و دنياي ماده، مفاهيم و معاني متعالي، مفهوم پرستش و... تأثيرات کاملاً معناداري بر نحوة عينيت يافتن فضاي معماري و اجزاي آن داشتهاند. مقايسة مساجد اسلامي با پرستشگاههاي ساير اديان ميتواند حاکي از نکات قابل توجهي در اين زمينه باشد. پرهيز از مادهگرايي در معماري مساجد و حتي پرهيز از بکار بردن نقوش جانداران و حتي گياهان در اين فضاها و همچنين پرهيز از بکار بردن ترکيبات رنگي گرم، مفاهيم و معاني ويژهاي را در بر دارد که به عنوان مثال در مقايسة مساجد با بناهايي نظير کليساها ميتوان به اين تمايزات معنادار پي برد.
سرفصلهاي تدوين شده براي اين درس چندان متعرض مباحث مربوط به معماري جهان اسلام نميشوند و براي آشنايي با مباحث مربوط به آن، درس اختياري جداگانهاي تعريف شده است. اما با اين وجود پيشنهاد ميشود براي شکلگيري درکي بهتر و دورنمايي وسيعتر و جامعتر، رويش معماري اسلامي در ايران، به طور اجمالي در کنار پيدايش و تکامل معماري اسلامي در کل قلمرو سرزمينهاي اسلامي مطرح و تبيين گردد. اين رويکرد منجر به آن ميشود که معماري اسلامي صرفاً به مثابة مقولهاي فرهنگي، جغرافيايي و تاريخي نگريسته نشود.
4-9-2- نسبت معماري اسلامي با اصول دين و مذهب
ـ معماري اسلامي و «توحيد»
در ادامه ميتوان ارتباطي ذاتي را ميان مفهوم معماري اسلامي با اصول دين اسلام برقرار نمود؛ بدين معنا که معماري اسلامي در اساس و ذات خود عميقاً مبتني بر «توحيد» است و اصل «وحدت» ـ که برآمده از نگرش توحيدي است ـ در هنر و معماري اسلامي، همواره يکي از ثوابت و اصول ريشهدار بوده و بسياري از الگوهاي هندسي، شکلي، آرايهاي و حتي معماري و سازهاي، بر اساس رويکرد کلي توحيدي و وحدتگرا به ظهور رسيدهاند. در واقع، اين نگاه وحدتگرا، ماده و شکل را به خدمت گرفته و معماري اسلامي را بر اساس آن خلق کرده است. [2]
ـ معماري اسلامي، «نبوت» و «امامت»
«نبوت» و در امتداد آن «امامت» به عنوان دو اصل ديگر از اصول اسلام و تشيع، جايگاه ويژهاي در منظومة معماري اسلامي دارند. سواي آنکه گفتههاي پيامبر و امام به عنوان راهنماي نوع بشر براي رسيدن به راه رستگاري، نقش اساسي را ايفا ميکنند و بدون ترديد، آموزههاي نظري، بينشي و جهانبيني آنها، چراغ راه تمام انسانها و از جمله ارباب حِرَف معماري است، اما به نحو خاص از طريق «سيره» و «سنت»هاي خويش نيز، پيروان خود را به مسير درست رهنمون ميسازند. از اين منظر، معماري اسلامي با نگاهي ويژه به مفهوم «نبوت» و «امامت»، الگو و اسوة خود را قول و فعل انبياي الهي و به ويژه نبي مکرم اسلامa و ائمة طاهرينg قرار ميدهد. در حقيقت، پيروي از «انسان کامل»[3] و سيره و سنت و گفتار و کردار او، به عنوان يکي از ضرورتهاي تحقق درست و اصيلِ معماري اسلامي، همواره ترديدناپذير است. بر اساس نگاه اصيل تشيع، جريان سيره و سنت نبوي، در معصومانِ بعد از ايشان نيز تداوم يافته و سنت و سيرة اهلبيتg، نقطة اتکا و اقتدايي محکم و متقن براي پيروان ايشان در هر دوره تلقي ميگردد. بدين ترتيب، اصل امامت نيز در درون بحث نبوت مطرح ميگردد و جايگاه خود را در فرآيند خلق آثار معماري اسلامي باز مييابد.
ـ معماري اسلامي و «معاد»
يکي ديگر از مهمترين بنيانهاي شکلگيري معماري اسلامي، نگرش ويژه نسبت به «معاد» و باور به آن است؛ باور به اين که همه چيز در جهان ماده، فاني و از بين رفتني است و هيچ کس در اين دنياي فاني، براي ماندن نيامده و هيچ چيز براي ماندن ساخته نميشود[4]؛ «كلُ مَنْ عَلَيهْا فَان». اما در همين راستا، آنچه باقي و ماندني است، چيزيست که متعلق و منتسب به پروردگار بلندمرتبه است و اين راز و معيار ماندگاري در نگاه معماري اسلامي است: «وَ يبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام؛[5]و تنها ذات ذوالجلال و گرامى پروردگارت باقى مىماند».
ـ معماري اسلامي و «عدل»
به عنوان يکي از دستاوردهاي بينش توحيدي، مفهوم «عدل» را نيز ميتوان به عنوان يکي از اصول جهانبيني اسلامي و يکي از ارکان و اصول مذهب تشيع مورد توجه قرار داد. اين اصل علاوه بر تأثير شگرفي که در نوع نگرش مسلمانان نسبت به عالم و مناسبات جهان آفرينش دارد، معماري اسلامي را نيز تحتالشعاع قرار داده است. نحوة تأثيرگذاري مفهوم عدل در معماري اسلامي، متأثر از تعبير و تعريفي است که بزرگان و حکما از عدل ارائه کردهاند: «وضع الشيء في موضعه»؛ يعني قرار دادن هر چيزي در جايگاه خودش. يکي از ويژگيهاي معماري اسلامي آنست که در آن، هر چيزي در جاي خود و متناسب با شأن و جايگاه خويش قرار ميگيرد و قدر و اندازهها (و به عبارتي «هندسه» در مفهوم اصيل) بر اساس همين معيار شناخته و تدبير ميگردند.
علاوه بر مفهوم و تأثير کلان موضوع عدل، اين نگاه تا جايي تأثيرگذار است که افزون بر رعايت عدالت در توزيع فضا و امکانات، حتي در بکارگيري مصالح نيز هر نوع مصالح و ساختمايههايي، متناسب با شأن و اقتضاي ذاتي و در موضع مناسب خود قرار ميگيرند. بنابراين نگاه فانتزي، کاذبسازي، صورتگرايي[6] و يا فرمگرايي[7] در معماري اسلامي (به معناي اصيل) جايگاهي ندارد.[8]
4-9-3- نسبت معماري اسلامي با احکام و معارف ديني
نکتة کليدي ديگري که به طور ويژه در اين درس نيازمند توجه است، نگاه به درس آشنايي با معماري اسلامي به مثابة درس تخصصي «معارف اسلامي براي دانشجويان معماري» است. بدين معنا که اگر ما براي هر رشتهاي، درسي تخصصي مانند زبان تخصصي آن رشته تعريف ميکنيم، ميتوانيم تصور کنيم که براي هر رشته، درسي تخصصي با عنوان معارف اسلامي آن رشته نيز قابل تعريف است که در اين درس، احکام و معيارهاي اسلامي مربوط به آن رشته بايد تدوين و تبيين شوند.
به طور ويژه، رشتة معماري با احکام و ضوابطي روبروست که به طور کاملاً روشني، ريشه در احکام و فقه دين دارند؛ وقف، مالکيت، تعريف حريم، ديد و اِشرافيت، حقوق همسايگي، اسراف و تبذير، پاکي و ناپاکي، غصب و تصرف، حقالناس، حقوق جانداران و طبيعت و موارد بسياري از اين دست وجود دارند که همگي در راستاي معارف و فقه اسلامي داراي مفاهيم و ضوابط خاص خويش هستند. اين احکام و قوانين ديني بايد در ذيل درس معماري اسلامي مطرح و بخشهايي از آنها براي دانشجويان معماري، حداقل در حد فتح بابي مورد اشاره قرار گيرند. دانشجوي معماري بايد بداند که شريعت اسلام نسبت به بسياري از مسائل مربوط و مورد ابتلا در اين حوزه سکوت ننموده و احکام کاملاً روشن و مصرّحي دارد و از اين رو، اتفاقاً معماران سنتي نيز اغلب افرادي بسيار متدين و متشرع بودهاند.
بر اين مبنا جا دارد که در پايان اين بحث به جايگاه تربيتي اين درس و تقيد و پايبندي نسبت به منش، اخلاق و رعايت بسياري از حق و حقوقي که به طور معمول در اين رشته و حرفه موضوعيت پيدا ميکنند اشاره شود و به عبارت کلي، از جنبههاي انساني، رفتارها و منش خاص معماران اصيل مسلمان و به ويژه معماران مسلمان ايراني هم ـ در قالب گريزها و پيوندهاي درسي ـ ذکري به ميان آيد.
4-9-4- سطحبندي مفاهيم و محتواهاي آموزشي درس
اگر آموزش معماري اسلامي را به طور کلي به دو بخش خودآگاه (صريح) و ناخودآگاه (ضمني) تقسيم نماييم، به نظر ميرسد بتوان موضوعات مرتبط با بخش آموزشهاي خودآگاه را در چند سطح مختلف، دستهبندي نمود که شامل سطوح معنايي، مفهومي، مصداقي و فني ميشوند. بخش آموزشهاي ناخودآگاه نيز غالباً متأثر از جنبههاي اجتماعي، رفتاري و محيطي و امثال آن هستند. بر اين اساس، جدولي مطابق زير قابل ارائه خواهد بود:
سطح شکلگيري گفتمان ديني |
جهتگيري الهي |
1) معنايي |
وحدت در کثرت و کثرت در وحدت (نگاه توحيدي به هنر و معماري اسلامي) توجه به ابعاد پنهان وجود و عالم ما فوق معماري، مرتبة حيات روحاني انساني عدل در معماري اسلامي (بکارگيري هر ماده و ساختمايهاي بر اساس ذات و سرشت آن) تقويت نگاه به مبدأ و معاد و عبرتگيري(کل شي هالک الا وجهه) |
2) مفهومي |
مروري بر تعاريف مختلف معماري اسلامي بر اساس مفاهيم ديني پرهيز از محرميت و اشراف در معماري ايراني مفهوم و جايگاه طبيعت در آيات الهي احترام به آثار گذشتگان و تداوم آن: مسجد جامع اصفهان، يزد... مفهوم حياط (فضاي باز مرکزي و قرار گرفتن آب در مرکز آن) |
3) مصداقي |
مسجد جامع به مثابه «نشانه» در شهرهاي ايران خانههاي سنتي، هماهنگي و وحدت و پرهيز از خودنمايي مدارس سنتي و نگاهي متفاوت به مفهوم آموزش و پرورش حمام سنتي و نگاه ويژه به تبديل محدوديت به امکان باغ ايراني و نماد آرامش و تفکر در معماري ايراني |
4) فني
|
حکمت در شکلگيري جزئيات و پرهيز از بيهودگي (مانند کاشيکاري گنبد و...) قناعت و پرهيز از اسراف مواد و ايجاد دورريزها طاقچهسازي (به مثابه يک اقدام و چند حکمت) کنوشکني کاربندي، سازه و تزيين و مفهومپردازي |
5) آموزههاي رفتاري و محيطي |
تشرّع و التزام ديني معماران سنتي / استادان قرار گيري مدرسه معماري در بطن اجتماع، شهر و رابطه با مردم برگزاري کلاس در مصاديق معماري اسلامي: خانه، مسجد، مدرسه و باغ گريز به ساير هنرهاي سنتي (ادبيات، موسيقي، بافندگي و خط) سفر (زندگي مشترک استاد و شاگرد) التزام عملي استاد در هماهنگي قول و فعل |
در انتها بايد به اين نکته توجه داشت که در وهلة اول، هنر استاد درس آشنايي با معماري اسلامي، برقرار نمودن ارتباط معنادار بين اين پنج حوزه (مندرج در جدول فوق) است. اما در وهلة بعد، اگر بين مباحث اين درس با اقتضائات دروس ديگر و به ويژه دروس طراحي معماري، ارتباط مناسبي برقرار شود، بدون شک خواهد توانست تأثيرات ژرفي را روي نوع نگرش و نحوة طراحي دانشجويان و نگاهشان به چگونگي آفرينش معماري و محيط مصنوع بر جاي گذارد و اين خود نقطة عطفي در برقراري ارتباطات عرضي بين دروس رشته خواهد بود.
[1]. در اين زمينه ميتوان نسبت پدر و مادر با فرزند بيمار را با نسبت ميان پزشک و همان کودک بيمار مثال زد. نسبت و رابطه اي دروني و عاطفي بين پدرو مادر با فرزند وجود دارد که اين نسبت بين پزشک و آن بيمار وجود ندارد و بيمار به مثابة موضوعي براي مطالعه و درمان در نزد پزشک موضوعيت دارد و نه بخشي از وجود او.
[2]. مطالعه بيشتر، ر.ک. به کتاب «هنر اسلامي، زبان و بيان» اثر تيتوس بورکهارت، ص 22.
[3]. ر.ک. به کتاب انسان کامل، ص16
[4]. .عن اميرالمومنين g: «إن للّهِ مَلَكا يُنادي في كلِّ يَومٍ: لِدُوا لِلمَوتِ، و اجمَعوا لِلفَناءِ، و ابنُوا لِلخَرابِ»؛ (خداوند فرشتهاى دارد كه هر روز ندا مىدهد: بزاييد براى مردن، و گرد آوريد براى نابودى و بسازيد براى ويرانى). نهجالبلاغه، حکمت 132.
[5]. الرحمن/ 26 و 27.
[6]. Visualism
[7]. Formalism
[8]. در اينجا مقصود آن نيست که در معماري اسلامي به مقولة صورت و فرم توجه نمي شود، بلکه مقصود، اصالت نبخشيدن به اين مقولات به صورت صِرف است.