4-2- مباني نظري معماري

1401/08/07 10:45
فصل قبل

 

سرفصل کلي درس: سرفصل کلي پيشبيني شده براي اين درس در مجموعة سرفصلهاي مصوب وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در مقطع کارشناسي پيوستة مهندسي معماري به قرار زير است که بنا به اهميت موضوع، عيناً ارائه مي گردد :

اين درس، مفصلترين سرفصل را در ميان دروس کارشناسي رشتة معماري به خود اختصاص داده است و اين ـ آنچنان که از عنوان درس نيز انتظار ميرود ـ نشان از آن دارد که درس مباني نظري معماري، نزد تدوين کنندگان و برنامهريزان سرفصلهاي درسي اين رشته، از اهميت و حساسيت بيشتر و بالاتري برخوردار بوده و در راستاي تحقق اهداف و ارزشهاي انقلاب فرهنگي، نقش و جايگاه ويژهاي براي آن در نظر گرفته شده است. با توجه به عنوان درس، به نظر ميرسد که اين درس بايد به عنوان حلقة وصل و جهتدهنده به ساير دروس رشته، با حساسيت و دقت نظر بيشتري نگريسته شود و اين توقع کاملاً بجايي نيز هست. از سوي ديگر، آنچه در سرفصل درس ارائه شده نيز در بيشتر موارد، رويکرد و نگاه مطلوبي را دنبال مينمايد و به نظر ميرسد با مسيري که طرح جهتگيري تعقيب ميکند، چندان بيگانه نيست. البته در مواردي نيز اهداف معمول، عام و متداولي را دنبال مينمايد که ضرورتاً دربرگيرندة مقصود اصلي طرح جهتگيري الهي نبوده و نياز به عطف توجه بيشتري دارد. بر اين اساس و با توجه به اهميت و جايگاه ويژة اين درس، ذيلاً به ارائة رويکردها و ديدگاههايي پرداخته ميشود که به نظر ميرسد، با هدف جهت‌‌گيري دقيقتر اين درس و به تبع آن جهتدهي به ساير دروس رشته در مسيري فطري و الهي تأثيرگذار باشند.

گفتمان کلي درس

با توجه به آنچه در سرفصلهاي اين درس پيشبيني شده است، گفتمان کلي درس را ميتوان در موارد زير مورد دقت بيشتر و تبيين دقيقتر قرار داد:

4-2-1- ماهيّت رشتة معماري

معماري چيست و ماهيت مهندسي و هنري آن چگونه تعريف ميشود؟ اين سؤال را ميتوان اساسيترين سؤال قابل طرح در درس مباني نظري معماري تلقي نمود. نوع پاسخي که به اين سؤال داده ميشود، تمامي مباحث بعدي را تحتالشعاع قرار خواهد داد و نوع نگاه به رشته و ماهيت آن را مشخص خواهد نمود. از سوي ديگر، بنا به آنکه در مورد معماري و ماهيت آن، تعاريف متنوعي ارائه شده است، لذا بايد با ارائة تعريفي دقيق، از سرگرداني ميان تلقيهاي مختلف در مورد اين رشته جلوگيري نمود و آن را از تعاريف انحرافي پيراست تا بنيانها و مباني محکمي براي بحثهاي نظري در اين خصوص فراهم گردد. از اين منظر شايد بتوان معماري را با چند شاخص مورد تعريف قرار داد:

تبلور عيني معاني و مفاهيم برگرفته از جهانبيني انسان

لباسي به قامت زندگي انسان، متأثر از تعريف انسان، زندگي و حيات آرماني

نمود نوع تلقي انسان از فضا، مکان، زمان و طبيعت

از منظر جهتگيري الهي و فطري، هر سه مؤلفة فوق ـ که به نحوي نگاه ويژهاي به هستي، انسان و معماري دارند ـ تماماً در ساية تبلور احکام تشريعي دين در زندگي مادي و معنوي انسان تحقق مييابند. اما نهايتاً ارائة تعريف دقيقي از رشتة معماري به مبحث «بازتعريف» در ساختار اين کتاب ارجاع داده ميشود که در آنجا تعريفي متناسب با ماهيت طرح جهتگيري الهي اين رشته ارائه گرديده است.

بر مبناي سه مؤلفهاي که در بالا برشمرده شد، اجمالاً ميتوان معماري را ظرفي براي زندگي مادي (حيات جسماني) و معنوي (حيات معقول) انسان دانست که ويژگيهاي خود را به ويژه در ساحت معنا[1]، مفهوم[2] و محتوا[3]، از جهانبيني او بر ميگيرد و بيانگر نظرگاه انسان نسبت به فضا، زمان، مکان و طبيعت در هر دورة تاريخي و يا هر بازة جغرافيايي است.

4-2-2- مفهوم مباني نظري

مقصود از مباني نظري چيست و مباني نظري رشتة معماري، چه مواردي را در برميگيرند؟ اين يکي از اولين پرسشهايي است که فراروي گفتگو دربارة مباني نظري قرار ميگيرد.

در ورود به هر رشته به ويژه رشتههايي که در حوزة هنر قرار ميگيرند با دو دسته از مقدمات و به عبارتي ارکان و پايهها مواجه هستيم: «مبادي» و «مباني»؛ «مبادي» را ميتوان به سان نقاط عزيمت، ابتدائيات و پيشفرضهايي در ورود به مقولة درک و آفرينش در آن رشته تلقي نمود. از اين رو مبادي غالباً جنبههاي عملي در آن رشته را مورد هدايت قرار ميدهند و بستر ابتدايي لازم براي تحقق اهداف عملي آن را فراهم ميآورند. از آنجا که در رشتهاي مانند معماري، ابعاد مختلفي موضوعيت مييابند و سرنوشت معماري و شکلگيري آن را تحت تأثير قرار ميدهند، لذا مبادي معماري از ابعاد و ابواب متنوعي برخوردارند. به عنوان مثال در ورود به درک و طراحي يک «خانه»، درک مفهوم خانواده، مباحث روانشناسي فرد و خانواده، مباحث زيباييشناسي، کيفيتهايي از قبيل آسايش و... به عنوان بخشي از مبادي، قابل طرح و بحث هستند.

اما «مباني» داراي نقش و جايگاه متفاوتي نسبت به مبادي ميباشند. به منظور درک ماهيت و چيستي هر پديدهاي نياز به تعريف منظر و دريچهاي براي درست نگريستن به آن پديده هست؛ اين نظرگاه را در هر حوزهاي ميتوان به عبارتي «مباني نظري» آن حوزه تعريف نمود. مباني در هر رشتهاي، بنيانهاي نظري آن رشته را در بر ميگيرند؛ به همين ترتيب در رشتة معماري نيز مباني نظري، بنيانهايي را شامل ميشوند که اين رشته بر آنها استوار گرديده است.

در اينجا اشاره به اين نکته ضرورت دارد که شايد اين امر ـ يعني انتزاع مفهوم «مباني نظري[4]» ـ را بتوان يکي از محصولات دوران مدرن دانست که انسان براي پديد آوردن هر اثر مصنوع، ابتدا مباني «نظري» ويژهاي براي آن تعريف نموده و سپس به «عمل» در اين زمينه ورود ميکند. بر اين مبنا در دوران مدرن، دو ساحت منتزع به نام «نظر» و «عمل» پديد آمدهاند که در روند تحقق فعل، به هر کدام به صورت مستقل و مجزا از ديگري، ميتوان پرداخت. در مقام نظر، تئوريپردازي در اولويت قرار ميگيرد و پس از شکلگيري بستة کامل مباني نظري طي يک فرآيند سلسله مراتبي و سيستماتيک، به خلق اثر اقدام ميگردد.

اما اين رويکرد و نحوة عمل را در نظام سنتي بدين شکل نميتوان جستجو کرد. مباني نظري در نگاه بومي و سنتي، به عنوان بستهاي مجزا که براي هر پروژه به شکل مستقل تعريف و تدوين ميگردد نيست. مباني نظري به طور خلاصه، نوع نگاه، بينش و انديشهاي است که در وجود معمار نهادينه شده و حتي به طور ناخودآگاه، روند شکلگيري اثر توسط او را متأثر مينمايد. در حقيقت مباني نظري و نحوة اثرگذاري آن در روند تکوين طرح را ميتوانيم مصداق «از کوزه همان برون تراود که در اوست» بدانيم. بر اين اساس، ضرورت ندارد که لزوماً معمار ابتدا به تدارک بستة مباني نظري پرداخته و سپس در راستاي تحقق آن مباني، به خلق اثر بپردازد. آنگاه که معمار اثري را خلق ميکند، خودبخود و به طور ناخودآگاه در حال تحقق بخشيدن به مباني خويش نيز هست؛ که اگر اينچنين باشد، آنگاه ـ بر خلاف روية موجود در معماري امروز ـ نيازي به شرح و تبيين مباني نظري براي درک اثر نخواهد بود. اينچنين است که در منظومة هنر و معماري الهي و فطري، مباني نظري از جنس «سرّ» است؛ به فرمودة مولانا:

خوشتر آن باشد که سرّ دلبران                                                   گفته آيد در حديث ديگران

حافظ شيرازي نيز ميسرايد:

غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد                                               پس چرا سرّ غمش در دهن عام افتاد؟

با وجود توصيفات فوق ليکن از آنجا که امروزه معماري غالباً از طريق مباني نظري درک و شناخته ميشود و مورد مطالعه، بحث و نقد[5] قرار ميگيرد، دانشجوي معماري ناگزير با انواع مختلفي از مباني نظري مواجه ميگردد. بنابراين به نظر ميرسد، ضمن پرداختن به مقولة مباني نظري، بايد سعي شود مباني نظري لازم براي شکلگيري آثاري با رويکرد الهي و فطري نيز در اختيار او قرار گيرد. اگر از اين منظر به مباني و مبادي بنگريم ميتوانيم مباني را در ساحت معنا و مبادي را در ساحت مفهوم تصور نماييم. بنابراين در منظومة نگاه الهي و فطري ميتوان مبادي را تفصيل و تنزل يافتة مباني از لحاظ ساحت وجودي و محتوايي دانست.

اما در عين حال بايد همواره به اين نکته توجه شود که پرداختن به مباني، بستر و زمينة ورود به ساحت «نظر» در معماريست و در همين حد نيز کاربرد خواهند داشت. براي ورود به ساحت «عمل»، مباني بايد دروني شوند. «طرحمايه»[6] که يکي از مهمترين دستاوردهاي توجه به مباني و شروعي بر طراحي محسوب ميشود، يک امر کليست و امر کلي در درون انسان پديد ميآيد و نه در بيرون. بر اين اساس، مباني نظري هنگامي که در درون و ضمير طراح بنشينند، آنگاه در عمل او و در روند پديد آمدن اثر، تحقق خواهند يافت و نميتوان از مباني، به شکل بيروني، دستوري يا سفارشي انتظار تحقق داشت.

به منظور تقريب به ذهن و درک بهتر موضوع، ذيلاً مثالهايي از مباني نظري معماري ارائه ميشوند:

توحيدگرايي و در نتيجة آن، باور دروني نسبت به مقولة وحدت در عين کثرت و کثرت در عين وحدت در شکلگيري اثر معماري

عدالت به عنوان يک اساس فکري و بنيان انديشهاي در خلق اثر معماري

عدم اصالت ماده به صورت ذاتي: اهميت بخشيدن به فضايي که براي حضور و ادراک انسان خلق ميگردد. در نتيجة اين رويکرد، فضاهاي خالي همواره نسبت به تودهها و احجام ساختماني در اولويت خواهند بود.

اولويت حيات روحاني، معنوي و معقول انسان، نسبت به حيات مادي و بدني او در عالم ماده؛ به عبارت ديگر، معماري در وهلة نخست محمل زندگي روحاني انسان است و نه جايگاهي براي تنيدن و لذت بردن جسم.

 

اينها تنها نمونههايي از مبانياي هستند که ميتوانند، با رويکرد فطري و الهي در درس مباني نظري معماري دنبال شوند. طبعاً مباني بسيار بيشتري در زمينههاي مختلف شکلگيري آثار معماري قابل احصاء خواهند بود. عمق، غنا و گستردگي جهانبينيهاي الهي باعث ميشود که مباني منبعث از آنها نيز عميق، غني و گسترده باشند.

4-2-3- منبع دريافت و استخراج مباني نظري

مباني نظري به طور عام از چه منابعي اخذ ميگردند و به طور خاص در رشتة معماري از چه منابعي ميتوان به مباني نظري دست يافت؟ منابع دريافت مباني نظري در رويکرد مد نظر اين نوشتار، چه تأثيراتي بر روند تکوين آثار معماري خواهند داشت؟

بر اساس آنچه در بند گذشته دربارة مفهوم و جايگاه مباني نظري گذشت، انتظار ميرود که از طريق مباني نظري معماري بتوان به درک درستي از معماري، غايات و اهداف آن در ساحت انديشه و نظر دست يافت و به درستي در مورد آن تفکر نمود. از اين رو به نظر ميرسد که مباني نظري را بايد در مقولاتي فراتر از خود معماري جستجو کرد که بتوانند بر نوع نگاه و تفکر در مورد ذات و ماهيت معماري نيز سايه بيندازند. اين مباني متأثر از نوع نگاه هستيشناسانة انسان و نحوة انديشيدن او به مسائل و نحوة تقرب به «حقيقت» امور و اشياء خواهند بود. يکي از درخواستهاي پيامبر اسلامJاز خداوند متعال اين بود: «خداوندا امور را آن گونه که هستند به من نشان بده.»[7]

با اين توصيف، اگر مباني نظري بر نحوة نگرش ما نسبت به ذات و ماهيت معماري و جهتگيري کلي آن سايه خواهد انداخت و هدف و غايت نهايي آن را مشخص خواهد کرد، طبعاً منبع دريافت اين مباني بايد کشش و گنجايش تشخيص و تعيين چنان رويکرد و غايتي را داشته باشد. به عبارت ديگر، منابع مباني نظري، بايد بينش و نگاه درستي را به معمار بدهند که حقايق و ماهياتِ اين حوزه را آن گونه که هستند، ببيند. از اين رو بهنظر ميرسد، منابع دريافت مباني نظري در مراتب مختلفي قابل تعريف باشند که ميان آنها رابطهاي طولي برقرار است:

در بالاترين سطح، منابع دريافت مباني نظري را بايد در منابع دسترسي به مباني جهانبيني و هستيشناسي دانست. در فرهنگ الهي، کتب اصيل آسماني به ويژه قرآن به عنوان مهمترين و بيواسطهترين راه دسترسي به منبع وحي، موضوعيت دارند. در امتداد منبع وحي و در جهت تبيين درست و دقيق محتواي قرآن و سنجش درستيِ برداشت ما از منابع آسماني، دسترسي به بينش و نگاه صحيح به حقايق هستي و مباني نظري به واسطة انسان کامل محقق ميگردد. بدين لحاظ در مرحلة بعد، سنت، سيره و گفتار معصومين(ع) به عنوان روش دسترسي به رويکرد و بينش ناب انسان کامل، مهمترين منابع دسترسي به مباني نظري هستند. ما در اينجا منبع وحي و تبيين آن در کلام و سيرة انسانهاي کامل را در يک عبارت به «کتاب تشريع» تعبير مينماييم. بنابراين کتاب تشريع، يکي از مهمترين منابع براي جستجوي مباني نظري خواهد بود.

عقل به عنوان پيامبر دروني انسان، ابزار ديگري را براي حصول و دسترسي به مباني نظري در اختيار ميگذارد. اما در اينجا مقصود از عقل نيز همان عقليست که در فرهنگ اسلامي تعريف و تبيين گرديده است؛ عقلي که با آن، خداوند رحمان مورد بندگي قرار ميگيرد و منجر به سعادت انسان ميشود.

شخصي از امام صادق ـ بر او سلام باد ـ پرسيد عقل چيست؟ آن حضرت فرمود: «چيزي است که به وسيلة آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آيد». آن شخص گويد: «گفتم پس آنچه معاويه داشت چه بود؟»؛ فرمود: «آن نيرنگ است، آن شيطنت است، آن نمايش عقل را دارد، ولي عقل نيست»[8].

لذا هر چند در دوران جديد، غالباً سخن از خردگرايي به ميان ميآيد، اما به نظر ميرسد که تمايزي معنادار ميان خرد در مفهوم مدرن[9] با عقل در مفهوم الهي و فطري وجود دارد که در نحوة تقرب به مباني نظري تأثيرگذار خواهد بود.

در روش اسلامي و به ويژه در روش شيعه، اجماع مُحصَّل غالب علما بر يک مقوله، معياري براي تشخيص حقيقت و درستي آن محسوب ميشود. [10] در نيل به مباني نظري نيز ميتوان به چنين روشي تمسک جست؛ آنجا که بزرگاني که ذات و جوهرة معماري را ـ در چارچوب منابع و مباني اصيل توحيدي ـ به درستي فهم کرده و به درستي انديشيدههاي وراي آن را دريافت کردهاند، به حقيقت امري گواهي ميدهند، همين گواهي ميتواند حجيت آن امر را براي ديگران آشکار نمايد. حال اين گواهي ممکن است در سيره و کردار آنها نمودار گرديده و يا در گفتار و نوشتار آنها منعکس شده باشد.

يکي از منابعي که در حوزة معماري ميتوان به آن رجوع نمود و پارهاي از مباني را از آن به دست آورد، طبيعت و به تعبير بهتر، «کتاب تکوين» است که در دستگاه آفرينش خداوند و بر اساس نظام سرشت الهي پديد آمده است. مراجعة درست به اين کتاب عظيم ميتواند راهي مطمئن براي دستيابي به مباني درست انديشيدن و درست عمل کردن را در مقابل انسان قرار دهد. کتاب تکوين در دو مقياس قابل مراجعه است؛ يکي در مقياس کائنات و جهان گستردة خلقت و ديگري در مقياس وجود انسان که خود، عالمي بزرگ است. در اين زمينه شعري است منسوب به اميرالمومنين Aکه فرمودند:

و انت الكتاب المبين الّذي‏                              بآياتــه يظـــهر المضمــر

اتزعــم انك جـرم صغـير                        و فيك انطوى العالم الاكبر[11]

نحوة نگاه و تقرب به کتاب آفاق (وجود کائنات) و انفس (وجود انسان) و چگونگي جستجو و دريافتن مباني نظري[12] از آن، نيازمند نگاهي کلان و البته حقيقت‌‌گرا است که آن نگاه را بايد در ساية منابع جهتدهنده و تبيين کنندهاي همچون منبع وحي و سيره، سنت و کلام انسان کامل به دست آورد. کتاب تکوين در رابطة مستقيم با مقولة «فطرت» است و از اين دريچه، ميتوان به نگاهي اصيل و فطري به مباني نظري معماري دست يافت.

«تاريخ» نيز به نوبة خود ميتواند به دو صورت به عنوان يکي از منابع دستيابي به مباني نظري معماري تلقي گردد؛ يکي به صورت مستقيم و با رجوع و درس گرفتن از اقداماتي که توسط انسانهاي الهي، حقيقتگرا (حنيف) و فطرتگرا در اقصي نقاط عالم صورت پذيرفته است و يا در کلام و گفتار و انديشة آنها نمودار گرديده است. ديگري نيز به صورت غير مستقيم و با رويکرد عبرتآموزي از تاريخ که در کتاب آسماني و کلام بزرگان ما نيز به آن اشاره گرديده است.[13]

اما در کنار اين دو ويژگي، رجوع به تاريخ و آثار تاريخي ميتواند از طريق مهندسي معکوس آثار گذشتگان، مباني نظري وراي آن آثار را تا حدودي بر ما مکشوف نمايد. اين مباني هم ميتوانند شکل ايجابي داشته باشند و هم در شکل سلبيِ خود، قابل تأمل باشند. از آن جهت که معماري تبلور باورهاي دروني و انديشهها و به عبارتي مباني نظري مردمان و معماران هر عصر و زمان و مکان بوده است، لذا از اين طريق ميتوان تا حدودي به مباني نظري آنها دست يافت و از سوي ديگر، عينيت يافتن آن مباني را در آثار ساخته شده توسط نوع انسان در بازة زماني يا مکاني ويژهاي به نظاره نشست. اين آثار ميتوانند ساختة مسلمانان و يا پيروان ساير اديان الهي نيز باشند و با مطالعة آنها ـ به ويژه به صورت مقايسة تطبيقي ـ ميتوان به مباني قابل تأملي دست يافت که در بستر نوعي نگاه ديني، الهي و فطري در ادوار مختلف پديد آمدهاند.

 

4-2-4- پيوند معماري و فرهنگ

آثار معماري همواره و در هر دورهاي، در بستر فرهنگ، بينش، جهانبيني و گفتمان غالب مردمان آن دوره پديد آمدهاند و رشد و نمو يافتهاند. بنابراين معماري را ميتوان ميوة درخت فرهنگ دانست. با پذيرش رابطة دوسويهاي که ميان معماري و فرهنگ وجود دارد، عملاً ريشههاي شکلگيري معماري در محتوايي به نام فرهنگ جستجو ميگردد و از سوي ديگر، تأثير معماري در تکوين و تکامل فرهنگها به درستي درک ميشود. اين رابطة دوسويه همواره جايگاه و تأثيرگذاري ويژة خود را حفظ مينمايد. از قضا بخشي از مباني نظري را ميتوان در فرهنگها جستجو نمود. از اين رو، معماري بدين طريق ـ به طور خواسته يا ناخواسته ـ در بستر مباني نظري متولد ميگردد و ريشه در آن دارد. گاهي اين فرهنگ و مباني مستتر در آن، داراي حيثيت جمعي و اجتماعي در سطح جامعه است و گاهي اين فرهنگ و نوع نگرش، به صورت فردي در درون معمار و پديدآورندة اثر نهادينه است. بر اين مبنا، فرهنگ در هر دو سطح فردي و اجتماعي، روند شکلگيري آثار معماري را تحت تأثير قرار ميدهد.

با توجه به آنچه گذشت، شکلگيري آثار معماري را بايد منبعث از فرهنگ معمار و نيز فرهنگ جامعة مخاطب آن دانست. از اين رو اگر مطالعة آثار معماري صرفاً معطوف به مباحث کالبدي، عملکردي، اقليمي و نظاير آنها باشد، اين مطالعه تا حدود زيادي نارسا خواهد بود. معماري را علاوه بر اين موارد ـ که غالباً در شکلگيري کالبد و تعين فيزيکي معماري مؤثرند ـ بايد با نگاهي معطوف به فرهنگ زمينة[14] آن نگريست و مورد مطالعه قرار داد. به عنوان مثال وقتي سير تحول معماري خانههاي ايراني را مورد مطالعه قرار ميدهيم و با دگرگونيهايي در کمّ و کيف فضاها (حياط، اتاق، آشپزخانه، سرويس بهداشتي، نشيمن، مهمانخانه و...)، مکانيابي آنها، نحوة عرصهبندي، ارتباط ميان عرصهها و سلسله مراتب دسترسي به بخشهاي مختلف مواجه ميشويم، در حقيقت با سير تحول و دگرگوني باورها، انديشهها و فرهنگ عمومي جامعه از يکسو و معماران از سوي ديگر روبرو هستيم. در اين مطالعه، ميتوان به صورت مناظرهاي دوسويه و مطالعهاي تطبيقي، روند دگرگوني فرهنگ عمومي اجتماع را با روند تحولات معماري در هر دوره مورد تحليل و بررسي قرار داد و پيامهايي کاملاً روشن از جنس دگرديسي مباني نظري به دست آورد. مناظره و مطالعة تطبيقيِ مشابهي در مورد مجموعههاي شهري نيز قابل انجام است که ما را با بخش ديگري از مباني نظريِ پنهان شده در وراي آنها مواجه مينمايد. اين تطابق ميان معماري (و شهرسازي) با فرهنگ و انکشاف مباني نظري در گفتگوي[15] ميان آنها، آموزة مهمي در لابلاي مباحث مباني نظري معماريست که جا دارد با ذکر نمونههاي مؤثر و گويا، جايگاه و اهميت آن به طور مناسبي در خلال اين درس تبيين گردد.

بنابراين به عنوان يک نتيجة اوليه ميتوان پديد آمدن آثار مطلوب معماري را مستلزم شکلگيري درست فرهنگ ـ هم در مقياس اجتماعي و هم در مقياس فردي (معماران) ـ دانست. بر اساس اقتضاي رابطة درونياي که در بالا ذکر شد، ميتوان به اين نکته توجه داد که معماري ـ خواسته يا ناخواسته ـ فرهنگِ معمار و پديد آورندة خويش را برملا مينمايد. معمار به صورت ناخودآگاه، خود را و ويژگيهاي فرهنگي و دروني خويش را در اثرش پديدار ميسازد. اينجاست که اگر مقصود، پديد آوردن معماري الهي و فطري باشد، ضرورتاً بايد در درون معمار نيز باورهاي فرهنگي متناسب و همسويي با اين رويکرد، نهادينه گرديده باشد. همين موضوع دربارة کارفرما و باني اثر نيز صدق مينمايد.

4-2-5- نسبت ميان معماري، علم و هنر

اينکه چه نسبتي ميان معماري و دانش و همينطور ميان معماري و هنر وجود دارد، يکي از مباحثي است که جا دارد در درس مباني نظري معماري به آن پرداخته شود. در ساية پرداختن به اين موضوع، ميتوان به درک بهتر و درستتري از معماري دست يافت. اين طور به نظر ميرسد که معماري در ذات و جانماية اصلي خود، مقولهاي هنريست و به ادراک و بيان هنرمندانهاي نياز دارد. اما آنجا که اين هنر به دنبال عينيت يافتن در جهان بيرون (خارج از عالم دروني هنرمند) است، لاجرم وجوه علمي و دانشي متنوع و متعددي بر آن عارض ميگردند. نکتة مهم در اينجا، درک جايگاه هنر و دانش در اين رشته است. درک روند آفرينش معماري و تعبير و تفسير درونماية آن، در پرتو ماهيت هنري آن محقق ميگردد و درک فرآيند ساخت و تحقق بيروني آن، در ساية دانشها، فنون و تکنيکهاي مربوطه صورت ميگيرد. بر اين مبنا، وقتي ماهيت و ذات دروني معماري را از جنس هنر بدانيم، آنگاه غايات ويژهاي نيز بر آن مترتب خواهد گرديد و آنگاه که تعيّن آن را در ساية علوم و فنون بنگريم، مسائل عارضي معماري نيز قابل تبيين و تفسير خواهد شد.

وجه هنريِ معماري، مقولاتي مانند ارتباط با عالم معنا، عينيت بخشيدن به معاني در عالم ماده، بداهه (در ارتباط ويژه با آسمان به مثابة عالم بالا و منشأ موهبات، برکات و عطايا) و... را در اين حوزه موضوعيت ميبخشد که منجر به پديد آمدن وجوه تمايزي ميان اين رشته با رشتههاي صرفاً علمي ميگردد. در منظومة نگاه الهي و فطري، اين واژگان از معنا و رويکرد ويژهاي برخوردارند که آبشخور فکري آنها منابعي است که در ذيل عنوان «منبع دريافت و استخراج مباني نظري معماري» به آن اشاره شده است.

در عين حال، دين و منابع الهي نيز مؤيد جايگاه علم و همچنين عمل مبتني بر دانش هستند؛ البته وقتي پديد آورندة اثر با نيت الهي به عمل درست و دقيق بر مبناي دانش اقدام ميکند، تأثير ويژهاي در بر خواهد داشت که در حقيقت ميتوان اين نيت الهي را «روح الهيِ» عمل عالمانة وي دانست که اين امر به نوبة خود، معياري براي ارزشمندي مضاعف عمل در منظومة نگاه الهي خواهد بود.

4-2-6- روشهاي شناخت معماري

از روشها و مدخلهاي مختلفي ميتوان به شناخت معماري و آثار مرتبط با آن دست يافت که از جملة آنها موارد زير قابل اشاره هستند:

از طريق مراجعه و ادراک حضوري آثار

از طريق نقد تطبيقي آثار

از طريق تاريخ معماري

در اين راستا جايگاه تاريخ معماري و نقد و بررسي آثار از ادوار گذشته تا دوران معاصر واجد اهميت ويژهاي خواهد بود و سهم قابل توجهي در حصول شناخت نسبت به بخش عمدهاي از آثار معماري پديد آمده توسط نوع بشر خواهد داشت.

4-2-7- معماري، محصول انتخابهاي معمار

معماري و روند تکوين آن را ميتوان مسيري دانست که سراسر دوراهيها و چندراهيهاي انتخاب است؛ انتخاب بين گزينههاي مختلفي که معمار با توجه به دانش، بينش و رويکردهاي کلي خويش، از ميان گزينههاي مختلف، آن را که برتر ميبيند برميگزيند. همواره لازم ميشود که طراح، از بين راهحلهاي مختلف و يا از ميان گزينههاي متفاوت، يکي را برگزيند و ملاک عمل قرار دهد. مقصود از اين بيان آنست که معمار در اين انتخابها، ناگزير از برگرفتن و اتکا به مباني مشخصي خواهد بود و نميتواند بدون مباني مشخص و بنيانهاي فکري تعريف شدهاي به طراحي بپردازد. فقدان مباني نظري ميتواند به سادگي به «التقاط» و سرگرداني در مسير طراحي منجر گردد. اما از آنجا که معماري، نمود عيني باورها و اعتقادات قلبي و دروني معمار است، لذا مطابق آنچه قبلاً نيز اشاره گرديد، مصداقِ «از کوزه همان برون تراود که در اوست» خواهد بود.[16] بر اين مبنا ميتوان گفت که افکار و نحوة انديشيدن معمار، ناخودآگاه و به شکل گريزناپذيري ماهيت معماري و شيوة عمل او در پديد آوردن آثارش را رقم خواهد زد.

از سوي ديگر، جانمايه و روح کلي طرح در ضمير ناخودآگاه انسان پديد ميآيد و آنچه در اين مرتبت پديد ميآيد، به نحو اجمال و ايجاز است و کليتي را در بر ميگيرد که تمامي ويژگيهاي اساسي طرح را شامل ميشود. اين کليت، عميقاً متأثر از درون و نهان معمار است و به صورت ناخودآگاه از ويژگيهاي ذاتي و دروني معمار تأثير ميگيرد. بنابراين در وهلة اول بهنظر ميرسد که معمار بايد براي رسيدن به انتخابهاي درست در ضمير نهان و ناخودآگاه خويش، درون خود را زلال و بيآلايش نگه دارد و آن را از طريق سلوک درستي جلا دهد تا بتواند بازتاب روشني از انوار الهي که به روح او ميتابد را ارائه نمايد. [17]

اما در عين حال، در روند عينيت يافتن طرح تدريجاً تفصيل بيشتري نيز در طرح پديد ميآيد. اين امکان وجود دارد که معمار به صورت خودآگاه و با توجه به مباني ديني، الهي و فطري به صورت عقلاني و خودآگاه، طرح را تصحيح و تنقيح نموده و کاستيها و ايرادات آن را مرتفع نمايد. لذا همواره معمار الهي نياز دارد که وجود خويش را ـ هم در ساحت ناخودآگاه و هم در ساحت خودآگاه ـ بر مدار درستي و محور نگاه الهي و فطري جهت داده و تربيت کند. خالص نمودن نيت طراح و يا ورود با ذهن و جسم پاک و طاهر به عرصة طراحي باعث ميشود که باطن طراح جهت و انتظام مطلوبي در راستاي معيارهاي الهي و فطري يافته و در نتيجه، جانماية طرح در چنين زمينهاي متولد گردد.

از سوي ديگر در فرآيند عينيت يافتن طرح در بيرون از ضميرِ نهان طراح ـ که مجالي خودآگاه براي بررسي عقلاني، علمي و فني طرح فراهم ميآورد ـ چنانچه گزينة[18] ارائه شده داراي کاستيها و نارساييهايي باشد، طراح ميتواند ضمن از سر گرفتن اين فرآيند، به شکلدهي و ارائة جانماية جديدي با توجه به ناخودآگاهِ تکامليافته، اقدام نموده و مجدداً از طريق فرآيند منطقي و عُقلايي، طرح را به سرانجام مطلوبي برساند.

4-2-8- معماري و طبيعت

معماري، همواره در نسبت و تعاملي معنادار با طبيعت قرار داشته است. نوع تعريف و نحوة برقراري اين تعامل، خود به مباني نظري معمار در هر دوره بستگي داشته است که اين امر ميبايست در درس مباني نظري معماري تبيين و تشريح گردد. از آنجا که اين موضوع در درس انسان طبيعت و معماري، به نحو تفصيلي مورد بحث قرار گرفته است؛ لذا اشارات دقيقتر به موضوع طبيعت و جايگاه آن در معماري و نحوة تعامل معماري با طبيعت به همان مبحث ارجاع داده ميشود. اما در عين حال در درس مباني نظري معماري، لازم است انواع رويکردهاي انسان به طبيعت و نسبتهاي مختلفي که ميان معماري و طبيعت برقرار گرديدهاند، به طور اجمال تبيين گردند تا نسبت الهي بين انسان و طبيعت به نحو روشنتري معرفي شود.

 

4-2-9- معماري و دانشهاي مرتبط

نقش علوم ديگر در پيشبرد معماري در هر دوره، نقشي بارز و انکار ناپذير است. بر اين مبنا، رويکرد ساير دانشهاي موجود و ماهيت آنها نيز در معماري آن دوره تأثيرگذار خواهد بود. دانشهايي که در اين راستا قابل ذکر هستند، در دو دستة کلي قرار ميگيرند:

بخشي جزء دانشهاي مرسوم هستند.

بخشي نيز در دستة دانشهاي غير مرسوم قرار ميگيرند.[19]

دانشهاي مرسوم مرتبط با معماري را به طور کلي ميتوان از جهتي در چهار دسته قرار داد:

دانشهاي نظري مرتبط با بنيانهاي فکري معماري (مانند فقه، فلسفه، منطق، الهيات، اخلاق و... )

دانشهاي مرتبط با موضوعات طراحي که بنا به نوع موضوع ميتوانند متفاوت باشند[20]

دانشهاي فني ساختمان (مانند استاتيک، فيزيک (فيزيک صوت، حرارت، نور و...)، مکانيک، شيمي (شيمي مصالح)، زيستشناسي و...)

دانشهاي ابزاري که در عرصههاي طراحي و عينيت يافتن طرح ايفاي نقش ميکنند (مانند انفورماتيک و دانشهاي رايانهاي، دانشهاي پارامتريک و...).

اين دانشها ميتوانند در دو شکل مستقيم و غيرمستقيم، ذات و ماهيت و نحوة تحقق بيروني معماري را تحت تأثير قرار دهند. همچنين اينطور به نظر ميرسد که از ميان چهار دسته دانشهاي ذکر شده در بالا، دانشهاي نظري (دستة اول) تأثير شگرفي در نحوة جهتگيري معماري داشته باشند. بر اين اساس ميتوان چنين تصور نمود که به منظور جهتگيري الهي و فطري معماري، نياز به بکارگيري دانشهاي نظري همسو با اين جهتگيري و بکارگيري آنها در فرآيند خلق آثار معماري خواهيم داشت؛ هرچند اين جهتگيري کلي ميتواند به نحو مؤثري ساير دانشهاي ياد شده در دستههاي ديگر را نيز تحتالشعاع قرار دهد. آشنايي دانشجوي معماري با اين دانشها ميتواند افقهاي تازه و متفاوتي را فرا روي او بگشايد که در روند انديشيدن و خلق آثار معماري تأثيرگذار خواهد بود.

4-2-10- آموزش معماري و تربيت معماران

مقصود غايي سيستم رسميِ «آموزش معماري» در دوران معاصر را ميتوان به بياني دقيقتر «آموزش طراحي» و به عبارتي «آموزش طراحان» دانست. بنابراين در همين زمينه و در بستر فکري و فرهنگي ما، در وهلة نخست جاي اين بحث وجود دارد که آيا مراد اصلي، «آموزش» است يا «تربيت»؟ در وهلة بعد، سؤال مهمتري قابل طرح است که آيا در اين روند، نهايتاً «طراح» پديد ميآيد يا «معمار»؟ اين دو سؤال، هم در درک چيستي و چگونگي آموزش معماري و رويکرد ما نسبت به آن تأثيرگذار است و هم در نوع نگاه ما به خود معماري. طراحي معماري و نحوة آموزش آن، هر دو زمينة اساسي مهندسي معماري را در بر ميگيرد که يکي به مقولة «برنامهريزي» بازگشت دارد و ديگري به مقولة «خلاقيت» و پديدآورندگي در فرآيند شکلگيري طرح؛ که هر دوي اينها نيز محل چالش جدي هستند.

اما آنچه در اينجا و در تبيين نحوة جهتگيري الهي و فطري درس اهميت دارد، آنست که ماهيتاً تفاوتي شگرف ميان مفهوم «آموزش طراح» و «تربيت معمار» وجود دارد. آموزش طراحي ميتواند، در روندي کاملاً يکنواخت، انبوه و سيستماتيک منجر به توليد تعداد بسيار زيادي از طراحان شود. در اين روند، محتواي آموزش نيز در راستاي آموختن روش طراحي به دانشجويان و تسهيل و تسريع آن شکل ميگيرد. اما تربيت معمار، نه يکنواخت و قابل تعميم است و نه ميتوان آن را در قالب توليد انبوه ريخت و نه به شکل يک روية صرفاً سيستماتيک[21] ـ به معناي مصطلح ـ و قالببندي شده[22] قابل تحقق است.

در اينجا، هدف از تربيت معمار، پرورش انساني است که علاوه بر دارا بودن مهارتهاي لازمِ طراحي، با نگاهي عميق به هستي، درکي درست نسبت به انسان و طبيعت داشته و با آينة صاف و زلال درون، مي‌‌تواند انوار حقيقت را که بر قلب و درون او ميتابد، در قالب آنچه معماري ناميده ميشود، انعکاس دهد؛ لذا هم قابليت دريافت حقايق را دارد و هم توانايي عينيت بخشيدن به آنها در قالب ماده، فضا و اجزا، که اين عينيت در جهان بيرون ساخته و پرداخته ميشود. مفهوم واژة چالشبرانگيز «خلاقيت» در نزد ما و در پرتو جهتگيري الهي و فطري نيز چيزي جز اين نيست. اگر چنين نگاهي به طراحي و معماري داشته باشيم ـ با گرتهبرداري از آنچه در حوزة ادبيات نيز شناخته ميشود ـ اولي را بايد به سان ساختن و پرداختن «نظم» بدانيم و دومي را به مثابة سرودن «شعر»؛ که بيترديد بين اين دو نيز فاصلة بزرگي وجود خواهد داشت.

 4-2-11- جايگاه «فطرت» و مراتب مختلف دروس در نحوة تقرب به معماري

فطرت را ميتوان موجوديت و زبان مشترک بين تمام انسان ها دانست. اين جوهره و زبان مشترک ميتواند به بيان و مفاهمة ميان تمامي احاد انسان منجر گردد و اين قابليت را دارد که به طور ويژه در عالم هنر به گفتگويي فراتر از مرزهاي سياسي، جغرافيايي، قوميتي و نژادي منجر گردد. زبان فطرت به معانياي آراسته است که اين معاني ميتوانند در هر نقطه از عالم و در هر برهة زماني، جهتي درست به اهداف و اقدامات نوع بشر بدهند. چرا که زبان فطرت، زبان برآمده از سرشت و جوهرة اصيل آفرينش الهي انسانها است و به صورت ذاتي داراي جهتي الهي است و گرايشي آسماني دارد. اما مشکل آنجاست که غالباً فطرت انسانها در زير غباري از مناسبات غير حقيقي و به عبارتي ساختگي قرار ميگيرد و اين غبار مانع از آن ميشود که فطرت آدمي، نقش و جايگاه حقيقي خود را در حيات مادي و معنوي او بنماياند.

در درس مباني نظري معماري ميتوان به اين مقوله پرداخت که در تقرّب به شکلگيري اثر معماري، همواره رجوع به زبان فطرت، معيار مناسبي در جهت درک بهتر مسائل، ذات و ماهيت آنها بوده و گرايش به فطرت، رويکرد مناسبي در مواجهه با دو راهيهاي انتخاب خواهد بود؛ معياري که همواره فراتر از معيارهاي شکل گرفته در بستر سياست، تاريخ، جغرافيا، قوميت و نژاد است. اما آنچه در اينجا اهميت مضاعفي دارد، نحوة رجوع به فطرت و برقراري ارتباط با آنست و اينکه چگونه ميتوان امور فطري را از غرايز و امور نفساني انسان بازشناخت. در اينجا تنها راه مطمئن و موثق، رجوع به منابع آسماني يا نظر و عمل (گفتار و سيره) انسان کامل در هر دورهاي است.

چنان که در منابع ديني و ادبيات عرفان اسلامي ايران نيز اشاره شده، آن کس که در پيِ درک حقيقت است، بايد هم به کتاب «آفاق» مراجعه نمايد و هم به کتاب «انفس»؛ از اين مراجعه به «سير در آفاق و انفس» تعبير گرديده است. [23] نگاه فطري و الهي ميتواند در ساية چنين رجوعي، به غنا و تکامل برسد. نگاه فطرت و زبان ويژة آن، فارغ از تمامي قلمروها و مرزهاي اعتباري سياسي، جغرافيايي، تاريخي، نژادي، قوميتي و... همواره ميتواند انسان را با حقيقت ـ آنگونه که هست ـ مواجه نمايد.

4-2-12- انواع منابع تکميلي براي مطالعة دانشجويان

منابع قابل مطالعه براي دانشجويان معماري را در چند دسته ميتوان معرفي نمود:

منابع شناخت مباني نظري معماري

منابع مرتبط با سير تحولات معماري

منابع موثق تاريخ معماري و تمدن

منابع موثق تاريخ عمومي ايران و جهان

منابع ساير حوزههاي تأثيرگذار در فهم معماري

منابع شناخت هنرهاي ديني، فطري و معناگرا در خارج از حوزة معماري اما مرتبط و مؤثر در فهم بهتر آن[24]

منابع مرتبط با ادبيات، شعر و هنرهاي ايراني و آثار ادبي مطلوب غير ايراني

فتوتنامههاي اصناف مختلف از قبيل معماران و غير آنها

وقفنامهها و ساير اسناد کهن مرتبط

آثار معماري به مثابة منابع شناختيِ معماري

طبيعت و جنبههاي آفرينشي مخلوقات خداوند

به منظور دستيابي به آنچه مقصود طرح جهتگيري الهي دروس دانشگاهي است، لازم است در گزينش منابع فوق، حداکثر هماهنگي و انطباق با نگاه الهي و فطري وجود داشته باشد. به عنوان مثال در گزينش منابعي مانند مباني نظري، تاريخ معماري و يا شناخت ماهيت هنر، شايسته است منابعي گزينش شوند که صبغة الهي و فطري داشته باشند. همچنين لازم است نوع مواجهه و رجوع به منابع نيز متأثر از نگاه الهي و فطري باشد. اهميت اين موضوع از آنجا ناشي ميشود که ميتوان با منابع فوق به صورت صرفاً ذهني[25] نيز مواجه شد که با اين نوع مواجهه، عملاً آنچه مقصود طرح جهتگيري الهي است، محقق نخواهد شد.

 

 


[1]. Meaning

 

[2]. Concept

 

[3]. Content

 

[4]. Theory

 

[5]. در اينجا بايد اشاره شود که «نقد» نيز از مقولاتي است که زاييدة دوران مدرن و انديشة انسان متجدد محسوب ميشود.

 

[6]. Concept

 

[7]. «اَلَلَّهُمَّ اَرِنِي الْاَشْيَاءَ کَمَا هِيَ»؛ بحارالانوار، ج 14، صص10 و 11.

 

[8]. قال رجل له g ما العقل؟ قال: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان. قال: قلت: فالذي کان في معاوية؟ فقال: تلک النکراء، تلک الشيطنة، و هي شبيهة بالعقل، و ليست بالعقل. الکافي، ج1، ص11.

 

[9]. خرد يا عقل ابزاري، خردگرايي در مفهوم Rationalism.

 

[10]. اجماع علما در استنباط احکام ديني به دو صورت منقول و مُحصّل تعريف شده که در روش اول (اجماع منقول)، يک فرد به اقوال مختلف رجوع نموده و نظر اکثريت را به عنوان حکم نهايي مطرح مينمايد اما در روش دوم (اجماع مُحصّل)، جمعي از علما گرد يکديگر آمده و نزديکترين نظر به ديدگاه معصوم را مييابند و به عنوان حکم نهايي مورد اجماع قرار ميدهند. از منظر شيعه، روش دوم داراي حجيت است.

 

[11]. «آيا ميپنداري که ذرة کوچکي هستي در حالي که در وجود تو عالمي بزرگ پيچيده شده است؟!» شرح أصول الكافي (صدرا)، ج‏1، ص292

 

[12]. شرح أصول الكافي (صدرا)، ج1، ص293

 

[13]. به عنوان مثال در آية شريفة «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ؛ بگو [اي پيغمبر] که در روي زمين بگرديد، آن گاه بنگريد که عاقبت [سخت] آنها که تکذيب کردند چگونه بود!» (انعام/ 11). همچنين حضرت اميرالمومنينg در نامهاي خطاب به امام حسن مجتبيg جايگاه تاريخ را گوشزد ميفرمايند: «مِنَ الوالِدِ الفانِ، المُقِرِّ للزَّمانِ ... إلى المَولودِ المُؤَمِّلِ ما لا يُدرَكُ، السّالِكِ سَبِيلَ مَن قد هَلَكَ، غَرَضِ الأسقامِ، و رَهِينَةِ الأيّامِ»؛ اين نامه از سوي پدري [دلسوز و مهربان] است که عمرش رو به پايان است، او به سختگيري زمان معترف و آفتاب زندگيش رو به غروب [و خواه ناخواه] تسليم گذشت دنيا [و مشکلات آن] است؛ همان کسي که در منزلگاه پيشينيان که از دنيا چشم پوشيدهاند سکني گزيده و فردا از آن کوچ خواهد کرد.» (نهجالبلاغه، ص 391).

 

[14]. Context

 

[15]. Dialogue

 

[16]. کار درست انجام دادن از شاخههاي تفکر و انديشيدن است (غررالحکم، باب الفکر، حديث11). در همين زمينه عبارت مشهوري آمده است: مواظب افکارت باش که گفتارت ميشوند، مواظب گفتارت باش که کردارت ميشوند، مواظب کردارت باش که شخصيتت ميشوند و مواظب شخصيتت باش که سرنوشتت ميشود.

 

[17]. مصداق حديث شريف و بسيار زيباي نبوي: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ مَا اَلْعِلْمُ قَالَ اَلْإِنْصَاتُ قَالَ ثُمَّ مَهْ‏ قَالَ اَلاِسْتِمَاعُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ اَلْحِفْظُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ اَلْعَمَلُ بِهِ قَالَ ثُمَّ مَهْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ قَالَ نَشْرُهُ‏»؛ مردى نزد رسول خداa آمد و گفت: يا رسولاللَّه علم چيست؟ فرمود: دم بستن و دل به سخن استادان دادن، گفت: پس از آن چيست؟ فرمود: گوش گرفتن، گفت: پس از آن چيست؟ فرمود: حفظ كردن، گفت: پس از آن چه؟ فرمود: به كار بستن، گفت: ديگر چه؟ فرمود: منتشر نمودن آن. (الکافي، ج1، ص141).

 

[18]. Alternative

 

[19]. علومي مانند علوم غريبه از قبيل کيميا، ليميا، سيميا، هيميا، ريميا، جفر و نيز دانشهايي مانند فِنگشويي و امثال آنها را ميتوان به عنوان نمونههايي از علوم غير مرسوم ذکر نمود.

 

[20]. به عنوان مثال در طراحي فضاهاي آموزشي، دانشهايي مانند مديريت آموزشي و روانشناسي، و براي طراحي فضاها و مجموعههاي درماني، دانشهاي مرتبط با پزشکي نقش دارند.

 

[21]. Systematically

 

[22]. Formularized

 

[23]. به عنوان مثال در قرآن کريم اشارههاي مشخص و مستقيمي به سير در آفاق و انفس وجود دارد: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ  أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ». به زودي نشانههاي خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان ميدهيم تا براي آنان آشکار گردد که او حق است؛ آيا کافي نيست که پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است؟! (فصلت/ 53).

 

[24]. آثار شخصيتهايي همچون سيدحسين نصر، شهيد سيد مرتضي آويني، محمدرضا ريختهگران، محمد مددپور و...

 

[25]. Subjective

 

فصل بعد
نقدها و نظرات