1-11- نسبت معماري و شهر

1401/08/03 09:29
فصل قبل

 

معماري معمولاً «دانه»ها (بناها) را پديد ميآورد، اما در هر دانهاي قابليتي براي همنشيني با ساير دانهها و پديد آوردن «بافت»ها نهفته است. هر چند تأليف دانهها در حيثيتي جمعي را بايد در معماريِ شهر و در حوزة برنامهريزي و طراحي شهري جستجو نمود اما در هر حال، بخشي از روند پديد آمدن شهر، معطوف به معماريست.

معماري با مناسباتي که در ميان دانهها و در نحوة ترکيب آنها با يکديگر پديد ميآورد، منجر به شکلگيري همسايگيها و در مقياسي فراتر، منجر به پديد آمدن ساختارهاي محلات و شکلگيري کيفيتهاي بافتها و فضاهاي شهري ميگردد. شهر محمل حيات اجتماعي و محل ظهور فرهنگ و مدنيت انسان است. بنابراين معماري را بايد پايه و ماية اولية شکلگيري تمدنها دانست که فرهنگها و نوع باورهاي عمومي را همچون آيينهاي تمامنما نشان ميدهد. باورهاي انسانها در مقياسهاي جمعي و عمومي، در معماري بناها و شهرها خودنمايي ميکند و بسياري از ويژگيهاي فرهنگي و اجتماعي، در معماري و شهر به عينيت ميرسند. لذا اگر مقصود، حرکت به سمت جامعهاي خداباور و به عبارتي بنيان نهادنِ تمدني الهي و توحيدي باشد، گريزي از اين نخواهد بود که معماري و شهر، ضرورتاً بايد به چنين مرتبهاي نائل گردند. ويژگي معماري ـ به مثابة هنر ـ نيز اين است که حقيقت دروني خود را برملا ميسازد و نميتواند درون خويش و درون پديدآورندة خود را پنهان نمايد. بنابراين معماري و شهر، ابتدائاً ماهيت درون و پديدآورندگان خويش را نمايان ميکند و در وهلة بعد، حقيقت دروني و باورهاي عمومي اجتماع را برملا ميسازد. لذا از طريق بررسي سير تحول و تغيير معماري و شهر، ميتوان به روند دگرديسي باورها و جهانبينيها و همچنين جهت حرکت يک جامعه در ادوار مختلف و نشيب و فرازهاي آن پي برد. ... و از اين خاصيتِ معماري و شهر نميتوان به سادگي عبور کرد!

 

فصل بعد
نقدها و نظرات