5-1- مفاهيم و مباحث تکميلي

1401/08/08 13:21
فصل قبل

 

بدون ترديد آنچه در فصول مختلف اين نوشتار ارائه گرديده است، تمام ابعاد و جوانب آموزش معماري در راستاي جهتگيري الهي و فطري را در بر نميگيرد و بنا به گستردگي رشتة معماري يقيناً مفاهيم و مباحثي وجود دارند که در بخشهاي گذشته، به نحو بايسته و شايستهاي به آنها پرداخته نشده است. مسلماً مباحثي از اين دست، متنوع و متعدد خواهند بود، اما به منظور تکميل فرايند آموزش با جهت الهي نيازمند توجه ويژهاي هستند و با التفات استادان دروس مختلف، بايد به تدريج مسير تکامل و جامعيت بيشتر را در پيش بگيرند. برخي از مفاهيم قابل تأمل در اين راستا عبارتند از:

5-1-1- اهميت معماري در شکلگيري و استقرار تمدنها

همواره براي شناخت تمدنهاي گذشته و پيبردن به جايگاه علمي و فني آنها، به آثار باقي مانده از آنها که عمدتاً معماري و شهرسازي است رجوع ميشود. لذا آثار معماري غالباً به عنوان قابل دسترسترين، باارزشترين و بااهميتترين منابع مطالعاتي دانشمندان تمدنپژوه محسوب ميشوند.

هنگام بازشناسي تمدنها متوجه ميشويم که عمدة تمدنهاي شناخته شدة جهان در دوره‎هاي مختلف، واجد سبک و سياق معماري و شهرسازي خاص خود بودهاند.

وجود تمايزات فني و زيباييشناختي بين آثار معماري تمدنها باعث ايجاد حوزهاي از دانش معماري به نام «سبکشناسي» گرديده است.

اهميت آثار معماري در هويت ملي و بينالمللي به حدي است که سبب شده برخي اقوام و حکومتها اقدام به سرقت آثار ساير تمدنها کرده يا حتي با ايجاد تکبناهاي شاخص و الگوهاي ساختماني ديگران، براي خود هويتسازي کنند.

زندگي بشر در طول تاريخ بيش از آن که بازتاب علم و فن دانشمندان زمان خود باشد و نوشتهها و مکتوبات دانشمندان را مجسم سازد، نمودي از تجارب، مهارتها و داناييهاي نهفته در اذهان مردم زمانه است. در دستهبنديهاي رايج، اين مجموعه از دانش را دانش ضمني يا تلويحي مينامند و معماري به بهترين وجه، بروز دهندة اين قسم از دانش است که چندان واضح نبوده است. بنابراين معماري نقش بسيار پررنگي در معرفي سبک زندگي انسانها در تمدنهاي مختلف دارد.

5-1-2- جايگاه معماران در جامعه

معماران پديدآورندگان تکتک بناهاي شهرها هستند و لذا به عنوان يکي از مهمترين عوامل اجتماعي در طول اعصار مطرح بودهاند و سطح تأثيرگذاري آنها محدود به صنف، دسته و جمعيت خاصي نبوده است. از آنجا که بخش عمده اي از سرماية افراد (کارفرمايان که گاه از عموم مردم و گاه از روحانيان، ثروتمندان و گاه از حکام بودهاند) در دست معماران قرار ميگرفت، لذا هم از وجه فني و هم از جهت شخصيتي، به عنوان امين و معتمد افراد جامعه شناخته ميشدند. اين موضوع در ساخت بناهاي مذهبي مانند مساجد و... به صورت مضاعف واجد اهميت بوده است. ميزان اين اعتماد به اندازهاي بوده است که اين افراد (معماران) به عنوان چهرهها و شخصيتهاي شاخص در جوامع، القابي همچون «مولانا» و «آخوند»[1] و... داشتهاند.

معماران، «رازيگر» و رازدار علم و فن معماري بودهاند و معماري، هنري بود که همه اقشار مردم به آن نياز داشتند. اما با توجه به اهميت و تقدس علم، دانش معماري تنها در اختيار «اهل» آن قرار داده ميشد و آموزندة معماري بايد ضمن دارا بودن توانايي بدني، هوشمندي و درک علمي و فني، «اهليّت» لازم براي دريافت آموزهها و رمز و راز معماري را نيز ميداشت. بر همين مبنا دانش معماري در ايران به عنوان رازي بود که بين اهل فن حفظ ميشد و سينه به سينه منتقل ميگشت.

از آنجا که فرآيند شکلگيري معماري خانهها و شهرهاي گذشته در اختيار صنف معمار بوده و معماران بر اساس «فتوتنامه»ها ـ که مرامنامة آنها بوده است ـ سمت و سوي فعاليت و اقدامات خود را تعيين مينمودند، لذا از فتوتنامهها ميتوان به عنوان نظامنامههاي معماري و شهرسازي آن دوران ياد کرد. حکومتها در اين فرآيند با معماران تعامل داشتهاند و از اين رو ميتوان براي صنف معمار در نظام شکلگيري شهرها و سکونتگاههاي گذشته، جايگاهي فراتر از فرد يا صنف تصور نمود.

در ممالک اروپايي، جنبة صنفي معماران روية متفاوتي را در پيش گرفت و پايهگذار تشکيلاتي موسوم به «فراماسونري»[2] گرديد. واژة «فراماسون» را به بنّاي آزاد ترجمه ميکنند. از قرون 14 و 15 ميلادي (8 و 9 شمسي) تشکيلات سرّي و زيرزميني در ميان نخبگان شکل داده شد که در ساير ممالک جهان هم گسترده شد و تاکنون هم مشغول به فعاليت است. فراماسونري پس از آن ديگر يک تشکيلات صنفي معماري نبود، بلکه جايگاهي براي جذب نخبگان و بهرهگيري آنها در دستيابي هرچه بيشتر به قدرت سياسي و نفوذ در لايههاي حاکميتي کشورها بود.

5-1-3- مفهوم و معيار زيبايي

مفهوم و معيارهاي زيبايي از جمله عوامل بسيار مهم در روند شکلگيري آثار معماري است. مفاهيم و معيارهاي زيباييشناسيِ رايج، غالباً داراي منابع و خاستگاههاي وارداتي و غير خودي هستند. از اين رو با توجه به تأثير عميق اين مفهوم در ماهيت آثار معماري، ضرورت دارد که بازنگري و بازتعريف اساسي در مورد آن صورت گيرد. رسانههاي مختلف در دوران معاصر نقش بسيار بارزي در تعريف و استقرار معيارهاي زيباييشناسي رايج غربي به صورت يکسان در سراسر جهان داشتهاند؛ به گونهاي که حتي تعاريف و معيارهاي زيباييشناسي بومها، اقوام، خرده فرهنگها و جوامع مختلف انساني را در معرض فراموشي و دگرديسي قراردادهاند.

نگاه الهي به انسان، مسير رشد و تعالي آحاد مردم در همة زمانها و همة مکانها را نشان ميدهد و زيبايي در نگاه الهي بيش از آنکه منحصر در مؤلفههاي صورت باشد، معطوف به سيرت است. بنابراين يکي از حلقههاي مفقوده، خروج از تعاريف و مفروضات رايج زيبايي و ارائه نگاهي الهي و بومي نسبت به مقولة زيبايي است. اين موضوع امکاني را فراهم ميکند تا بتوان به منابع اصيل و تراز اول ديني رجوع کرد.

 5-1-4- زبان مشترک معماري و جامعه

امروزه سرعت رشد علوم و فناوريها چندين برابر سدههاي گذشته است. نظام آموزش و انتقال دانش معماري به شيوه استاد-شاگردي که هزاران سال ريشه داشته، کمرنگ و شيوه آموزش آکادميک جايگزين آن شده است. در همين دوران ساختارهاي جديد حاکميتي اعم از شهرداري، نظام مهندسي و... ايجاد شدهاند که به تدريج نحوة ارتباط بين مردم و معماران را دگرگون کرده و چارچوبي بروکراتيک به آن دادهاند. در صورتي که رشد مباحث تخصصي، جدا از زبان مشترک بين اقشار مختلف جامعه باشد، بينظمي و هرج و مرج سبب ايجاد بحران در ساختارهاي اجتماعي و پيشرفت علوم ميشود. بنابراين بايد براي فهم مشترک از ارزشها و ضد ارزشها بين معماران و جامعه، زمينة گفتگوي لازم موجود باشد و تعارضها و منافات، ميان صلاح و فسادي که معمار و جامعه تشخيص ميدهند از ميان برود. بخش عمدهاي از اين مفاهمه بر عهده متخصصين معماري است.

در همين راستا، رابطه بين معماران و جامعه ميتواند در چند سطح مطرح شود:

در عاليترين سطح، معمار يا هنرمند در ارتباط تنگاتنگي که با مردم برقرار مينمايد سعي بر آن دارد تا روح کلي جامعه را به صورت دروني دريافت نمايد و با آن متحد شود. اين دريافت در کليت معماري تأثير خود را گذاشته و مردم نيز به صورت ناخودآگاه آن را درک مينمايند.

در سطحي ديگر به منظور ارتقاي سواد معماري و توجيه طرحهاي معماري لازم است معمار بتواند با مخاطب، زبان گفتگو و مفاهمه داشته باشد و قادر باشد که مفاهيم تخصصي خود را به زباني قابل فهم براي مخاطب بيان نمايد. بنابراين لازم است معمار، اتصال خود را به عامة مردم حفظ نموده و خود را جزئي از بدنة عمومي اجتماع تلقي نمايد. با گفتمانسازي و عموميسازي مفاهيم هنري و فنيِ پيشرفته در رشته معماري، ميتوان سطح فهم عمومي نسبت به مسائل تخصصي رشته معماري را رشد داد.

نهايتاً اين که معمار لازم است از طريق برقراري فهم مشترک، نيازهاي واقعي مخاطب را دريافت و آن را به طرح تبديل نمايد.

پذيرشِ نياز به زبان مشترک بين معمار و جامعه مستلزم اين است که آموزش و پرورش معمار و جامعه در تعاملي دوسويه برنامهريزي شوند؛ به طوري که هم متخصصين معمار متأثر از گفتمان عمومي جامعه قرار گيرند و هم رشد و ارتقاء سطح فکري و علمي جامعه در جهت فهم و خواست معماري متعالي شکل گرفته و کمال يابد.

در اين ميان اقشار و سازمانهايي که از لحاظ فکري و سبک زندگي مرجع و الگوي عموم مردم هستند، بسيار با اهميت و تأثيرگذارند. در اين مسير نقش رسانههاي عمومي همانند صدا و سيما و رسانههاي مکتوب همانند مجلات و روزنامهها نيز قابل توجه است. در همين راستا گفتار و رفتار اقشار مرجع، اثرگذاري قابل توجهي دارد؛ مثلاً در بين اقشار مختلف، روحانيون داراي جايگاه مهمي هستند، به طوري که واسط بين سطوح مختلف جامعهاند و ميتوانند در ارتقاي درک و فهم عمومي از معماري اصيل، کيفيتها و معيارهاي آن مؤثر باشند.

5-1-5- جامعنگري معمار در حوزههاي مرتبط با معماري

امروزه شاهد تغييرات عمده در سبک زندگي در سطح ملي و جهاني هستيم. قسمت عمدهاي از اين تغييرات در ساختمانسازي و معماري بروز و نمود پيدا ميکنند. با توجه به اينکه معماري تنها متولي صورت بيروني بنا و نماسازي و جنبههاي صوري آن نيست، بلکه مديريت تمامي بخشهاي مربوط به اثر را به عهده دارد، اين مسأله مسؤوليت مهندس معمار را دوچندان ميکند. بر اين مبنا معمار ميتواند ساير وجوه مرتبط مانند جنبههاي زيستمحيطي، انرژي، روانشناسي، سلامت، اقتصاد، جامعهشناسي و... را نيز جهتدهي و مديريت نمايد.

در صورتي که مهندس معمار در راستاي مفاهيم و مباني الهي و فطري آموزش ديده و گام بردارد، ميتواند در ساير حوزههاي مربوطه نيز مؤثر باشد. لذا بايد ضمن اشراف نسبت به حوزههاي ديگر ساخت وساز، توان مديريت و هدايت آنها را به سمت اهداف غايي (الهي و فطري) داشته باشد.

5-1-6- فقه معماري

با توجه به اينکه بخش قابل توجهي از مسائل معماري، ارتباط تنگاتنگي با مباحث فقهي و ديني دارد و ضروري است که دانشجويان معماري نسبت به آنها اشراف پيدا کنند تا در فعاليتهاي حرفهاي خود به آنها پايبند باشند، لذا به نظر ميرسد ـ با توجه به سرفصلهاي موجود ـ مباحث «فقه معماري»، يکي از حلقههاي مفقوده در آموزش دانشگاهي رشتة معماري باشد. اين مقوله طبعاً در بسياري از موضوعات دروس رشته و طرحهاي معماري تسري مييابد و محل و مجالي براي بحث خواهد داشت. افزون بر آن، اين نياز وجود دارد که واحد درسي مستقلي نيز در اين زمينه تعريف و توسط استادان مبرز، در روند آموزش معماري ارائه گردد. در اين راستا ميتوان به مواردي از قبيل فقه وقف، طهارت، حقالناس، مسجد، محرميت و... اشاره نمود که هرکدام با توجه به اهميت موضوع، جايگاه بسزايي در روند طراحي خواهند داشت.

 

 


[1].  به عنوان نمونه: مرحوم استاد علي اکبر آخوند (خرمي) در يزد.

 

[2]. Freemasonry

 

فصل بعد
نقدها و نظرات