1-7- نسبت معماري سنتي با معماري الهي
1401/08/02 15:55فصل قبل
آنچه دربارة معماري الهي و توحيدي در بالا گفته شد، يقيناً در مرتبهاي قرار دارد که شايد به واسطة ويژگيهاي آرماني آن، در عالم واقع، تحقق تمام و کمال آن تنها توسط انسان کامل، متصور باشد. اما در هر حال، ميتوان به سوي آن حرکت کرد و آن را معياري براي ارزيابي آثار و رويکردهاي مختلف به معماري در نظر گرفت. با اين وصف، معماريهايي که در ادوار مختلف توسط نوع انسان ـ به ويژه در جوامع داراي نگاه الهي و توحيدي ـ پديد آمدهاند، نسبتي با آن غايت و نقطة آرماني خواهند داشت؛ اين نسبت را ميتوان متناسب با نسبتي دانست که خود آن مردمان ـ در ساحت نظر و عمل ـ با حقيقت داشتهاند و صِرف شعار هيچگاه کفايت از اين موضوع نخواهد کرد.
معماري سنتي ايران که در اين مجموعه بارها از آن ياد شده است، مجموعهاي از آثار را در عرصة معماري پديد آورده که به لحاظ تاريخي و معماري، همواره مورد توجه بسياري از محققان داخلي و خارجي، مستشرقان و ايرانشناسان قرار گرفته است. اما اين توجه دلالت کافي بر همسو بودن آن با غايات جهتگيري الهي و توحيدي نميکند.
از منظر اين نوشتار، معماري سنتي ايران غالباً محصول دورهاي از معماري ايراني است که در بستر نگاه الهي و توحيدي و تشرع به آيين الهي تکوين يافته و بسياري از ويژگيهاي خود را از اين سرچشمة بيبديل فرهنگ و جهانبيني و هستيشناسي به دست آورده و متبلور نموده است. اين بيان هرگز به معناي انطباق صددرصد و بي قيد و شرط تمام آنچه در اين دوران پديد آمده با جهانبيني و ايدئولوژي الهي و توحيدي نيست؛ به همان گونه که نميتوان ادعا نمود که جامعة ايراني در دورة سنت، به صورت مطلق و تام و تمام بر مدار الوهيت و توحيد بوده است. اما از آنجا که بسياري از ويژگيهاي معماري ايراني در دورة سنت و حتي برخي ويژگيهاي معماري ايراني در دورة پيش از اسلام، متأثر از نگاه الهي و توحيدي است، لذا در بسياري از موارد، شواهد و مصداقهاي ناب و بينظيري را در اختيار ميگذارد که ميتوان با تمسّک به آنها، نحوة تحقق و عينيت يافتن بسياري از مفاهيم و معاني و باورهاي اصيل را در معماري عيناً ديد و به نحو مؤثري فهم نمود. اين شواهد و نمونهها، امکان تحقق مباني و مفاهيم الهي و توحيدي و فطري در معماري را باورپذير ميکنند و آن را از دايرة تصورات ذهني و شايد به اعتقاد برخي، از ورطة خيالپردازي و آرمانگرايي خارج نموده و کاملاً امکانپذير مينمايند.
نکتهاي که در اينجا قابل تأمل است آنکه «معاني» همواره فراتر از زمان و مکان و اقتضائات آنها هستند؛ اما با اين وجود، «مفاهيم» در برهههاي مختلف زمان و مکان ممکن است دستخوش تغييراتي شوند و به تبع آن، «صورتها» نيز کاملاً در شرايط مختلف در تغيير و تحول خواهند بود. بر اين اساس در رجوع به معماري سنتي نيز ما در وهله اول به دنبال معاني مستتر و مندرج در آن هستيم. اما در وهلة بعد، در جستجوي مفاهيمي خواهيم بود که در مکانها و زمانهاي مختلف پديد آمده اند ـ و بسياري از آنها به دليل نسبت عميقي که با معاني برقرار نمودهاند ـ در بستر زمان پايايي و ماندگاري بالايي داشتهاند. اين مفاهيم نيز به نوبة خود، قابليت بهرهگيري در جهتدهي درست به معماري را فراتر از زمان و مکان خود خواهند داشت.
اما در وهلة آخر، اَشکال، فرمها و عناصر کالبدي (صورتها) قرار ميگيرند که کاملاً تحت تأثير اقتضائات زماني و مکاني واقع ميگردند. اما با اين وجود بايد به اين نکته نيز توجه داشت که همواره نسبتي ذاتي ميان صورتها و معاني متصور است و از اين رو در رجوع به معماريهاي اصيل گذشته نميتوان صورتها را به طور کامل از معانيْ انتزاع و به عبارتي غربال کرد. بايد به صورتها، اشکال و عناصر کالبدي مراجعه کرد و مفاهيم و معاني پنهان در لفاف ماده را از طريق آنها بازخواني نمود. بنابراين هرجا معنايي برگرفته از حقيقت در معماري گذشته متبلور گرديده باشد، ميتواند به مثابة چراغي ما را به سمت معماري الهي و توحيدي رهنمون گردد و از اين وجه، واجد ارزش و اهميت و درخور توجه خواهد بود.