4-15- زنجيرة دروس «طراحي معماري» (1) تا (5)

1401/08/08 09:51
فصل قبل

 

ارکان اصلي گفتمان در زنجيره دروس طراحي معماري

نظر به اينکه دروس طراحي، زنجيرهاي از درسهاي طراحي معماري يک تا پنج را در بر ميگيرند که اين زنجيرة نسبتاً طولاني، رسالت آموزش و ارتقاي مهارت دانشجويان در مقولة طراحي معماري و سير به سوي معمار شدن آنها را دنبال ميکند، لذا ميتوان از اين دروس به عنوان ستون فقرات دروس رشتة معماري ياد کرد. به بيان ديگر ساير دروس رشتة معماري در مقطع کارشناسي پيوسته، هر کدام بخشي از بدنة آموزشي رشته را تشکيل ميدهند که همچون عضو و اندامي مشخص به ساختار اصلي و ستون فقرات رشته مرتبط ميگردند. بنابراين نوع نگاه و رويکرد غالب در فرآيند آموزش طراحي معماري ميتواند، نقش و جايگاه ساير دروس را نيز به نحو قابل توجهي تحتالشعاع قرار دهد. از اين رو لازم است توجه ويژهاي به ماهيت و نحوة نگرش حاکم بر اين دروس مبذول گردد.

بر اساس توصيفات فوق، ارکان اصلي گفتمان مد نظر در اين دروس را اجمالاً ميتوان در موارد زير خلاصه نمود:

توجه ويژه به جايگاه تربيتي استاد[1]

نگرش به طراحي به مثابة آيينة سرشت و درون طراح

توجه ويژه به قابليت تربيتي و آموزشي توأمان درس

معطوف نمودن توجه به جايگاه «نيّت» به عنوان روح طراحي

نگاه ويژه به طراحي به مثابة «حفاظت» و «صيانت»

تجديد نظر در مفهوم اساسي و تأثيرگذار «خلاقيت»

نگاه ويژه به عامليت طراح و نه فاعليت او

نگاه به ارزشهاي ميراث سرزمين به عنوان تبلور بسياري از معاني، مفاهيم اصيل، الهي و فطري در ساحت نظر

نگاه به مصاديق معماري بومي و سنتي به عنوان کتاب گشودة معماريِ قابل رجوع و درسگيري (اهتمام ويژه به جايگاه بازديد از بناهاي ارزشمند و اصيل در اين درس)

نگاه به ساير حوزههاي هنر اسلامي ـ ايراني به مثابة ظروف مرتبط معنايي، مفهومي و حتي شکلي در فرآيند آموزش طراحي معماري (شعر[2]، ادبيات، خط، نگارگري و... )[3].

***

در ادامه به تبيين محتواي هر کدام از گفتمانهاي مطرح شده در بالا پرداخته ميشود و موارد تأثيرگذار در تحقق موضوع مورد بحث و بررسي قرار ميگيرند:

4-15-1- توجه ويژه به جايگاه تربيتي استاد

با توجه به اينکه در برنامة ارائة دروس طراحي معماري، مدت زمان قابل توجهي پيشبيني شده و تعامل ميان استاد و دانشجو به صورت طولاني انجام ميشود، لذا ميزان تأثيرگذاري استاد بر دانشجو به نسبت ساير دروس رشته و به ويژه نسبت به دروس نظري (تئوري) بسيار بيشتر و بالاتر بوده و تفاوت فاحشي در اين ميان وجود دارد. همچنين تحقق اهداف درس در جريان گفتگوي دو سويه و مداوم ميان استاد و دانشجو و همفکري آنها در روند شکلگيري طرحهاي معماري دانشجويان، به ميزان تأثيرگذاري استاد بر دانشجويان ميافزايد. در اين راستا، عواملي را ميتوان برشمرد که در نحوة تأثيرگذاري استاد بر دانشجو ايفاي نقش مينمايند که از آن جمله، موارد زير قابل اشاره هستند:

ويژگيهاي سني استاد: سن استاد طراحي معماري ميتواند تأثير مستقيمي بر نفوذ کلام وي و پذيرش ديدگاه او در بين دانشجويان داشته باشد. اصولاً به همين دليل ميتوان استفاده از اساتيد داراي سن بالاتر در آموزش دروس طراحي معماري را مؤثرتر دانست. در درون عامل سن، «تجربه» نيز به قرينة معنوي پنهان است که در آموزش دروسي از اين قبيل، تأثير کاملاً مستقيمي خواهد داشت.

اطمينان خاطر و اعتماد دانشجو نسبت به استاد: در رابطة ميان استاد طراحي معماري و دانشجوي اين درس بايد نوعي باور قلبي از طرف دانشجو نسبت به استاد پديد آيد. دانشجو بايد با اعتماد و اطمينان، کلام استاد را پذيرا شود و رشتة فکر و قلم خود را به دست استاد بسپارد تا آموزش به نحو مطلوبي محقق گردد. هر چند در دروس نظري نيز وجود چنين باوري ميتواند باعث کارآمدي بيشتر آموزش گردد اما تأثير اين مؤلفه در دروس مهارتي و کارگاهي و آموزش روند طراحي به شکل مضاعفي خودنمايي ميکند. دانشجو حتي بايد به مهارت و توانايي استاد در طراحي و تبديل انديشهها و ايدهها به طرح، باور پيدا کند تا با اطمينان خاطر، کلام استاد را در جهت تحقق آن در طراحي دنبال نمايد.

ايجاد نوعي نظام سلسله مراتبي در استادان دروس طراحي معماري: در نظام آموزش سنتي ما الگوهاي سلسله مراتبي از آموزش وجود داشته است که حتي در سيستمهاي آموزش غربي نيز چنين الگوهايي به کار گرفته شدهاند و تأثير مفيدي در بهبود کيفيت تعليم داشتهاند. الگوي «تقرير» درس يک استاد در سطح عالي توسط استاداني در سطوح پايينتر، ضمن اينکه محتواي علمي را در سطوح پايينيِ نظام آموزش به نحو مطلوبتري نهادينه ميکند، از طريق تکرار آموزش به گونهاي که به سطح فهم دانشجويان نزديکتر است، نقش بسزايي در يادگيري مطلب توسط آنها خواهد داشت.

يکي از مزاياي بکارگيري اين الگو آنست که با بيان مطلب از طريق زبان فرد ديگر که خصوصاً از لحاظ سني به دانشجو نيز نزديکتر است، به تفهيم بهتر مطلب کمک نموده و در عين حال امکان پرسش و پاسخ را نيز به نحو صميمانهتري فراهم مينمايد.[4] در آموزش طراحي معماري نيز اتخاذ چنين روندي در گسترش و تعميق آموزش تأثيرگذار خواهد بود. [5]

ايجاز گويي[6] استاد: در آموزش دروس طراحي معماري، استاد درس نبايد بيش از اندازه از کلام بهره گيرد. گاهي استفاده از زبان اشاره، حرکات و تغييرات حالت چهره (زبان بدن[7]) و... به نحو مناسبتر، تأثيرگذارتر و حتي ماندگارتري ميتواند مفاهيم مد نظر استاد و موضع وي در قبال طراحي دانشجو را به او بفهماند.[8] ضمن آنکه شرح و توضيح زياد، فضاي آموزش را به سمت بروز يک فضاي غالباً تئوري و نه عملي سوق ميدهد و حتي گاهي ذهن دانشجو را به طور ناخواسته در مسير کلام استاد، جهتدهي نموده و قدرت خلاقيت را از او سلب ميکند.

اهليت استاد: با توجه به اهميت و جايگاه استاد در تربيت دانشجويان و ميزان تأثيرگذاري وي، ميتوان در اينجا مبحث مهمي را در آموزش معماري باز نمود که شايد اهميت آن غالباً مورد غفلت بوده است و آن «اهليت استاد» است. دانشجو به مدت قابل توجهي با استاد حشر و نشر دارد و کاملاً از او تأثير ميگيرد؛ به طوري که همصحبت خوب در نقش استاد ميتواند دانشجو را در مسير تکامل و تعالي قرار دهد. بر اين اساس، استاد طراحي معماري نقش «مربي»را نيز داراست و به مناسبت مربي بودن ـ که شأنيت خود را از خداوند و انبياء دريافت ميکند ـ بايد ويژگيهاي خاصي را دارا باشد.

4-15-2- نگرش به طراحي به مثابة آيينة سرشت و درون طراح

ترديدي نيست که عرصة هنر، عرصة انعکاس درونيّات هنرمند است. هنرمند، در اثر خويش ـ خواسته يا ناخواسته ـ آنچه را که در درون دارد برملا ميکند. در اشعار پارسي نيز با چنين مضموني روبرو ميشويم: «... از کوزه همان برون تراود که در اوست[9]». معماري نيز واجد چنين قابليتي است که درون معمار را آشکار ميکند. اين ويژگي ميتواند فرصتي را براي تربيت دانشجو و اصلاح درونيات او توسط استاد فراهم نمايد.

اما از سويي ديگر، فهم اين نکته توسط دانشجو ميتواند او را نسبت به اهميت سير و سلوک نفساني و تزکيه و تربيت دروني خويش متذکر شده و معماري وي را به مثابة چيزي از جنس درون او معرفي نمايد. به عبارت ديگر، به همان نحو که زيباييهاي انديشه و ضمير نهان هنرمند معمار در آثار او نمايان و متجلي ميگردند، رذالتها و ناراستيهاي درون معمار نيز خود را در آثار وي به ظهور خواهند رساند و از اين رو لازم است اين رذالتها از وجود معمار زدوده شوند. به نظر ميرسد اگر اين نکته در آموزش معماري جايگاه خويش را بازيابد، موضوعِ اهميت و ضرورت «تربيت معمار» به طريق اولي کاملاً آشکار خواهد گرديد.[10]

از ذيل اين مبحث ميتوان گريزي به آية شريفة «يوم تبلي السرائر» داشت و روزي که اسرارِ نهان، آشکار ميگردند؛[11] معماري نيز به نوبة خويش ميتواند اسرار نهان انسان را آشکار نمايد. از اين رو ميتوان مبحث ديگري را در آموزش معماري گشود و آن «اهليت شاگرد» است که بايد در نظام آموزش معماري جايگاه خود را به نحو مناسبي باز يابد.[12]

4-15-3- توجه ويژه به قابليت تربيتي و آموزشي توأمان درس

دروس طراحي معماري به دليل نحوة ارائة آنها ـ با توجه به نحوة تعامل استاد و دانشجو ـ داراي نقش تربيتي ويژهاي هستند. همچنين ويژگيهاي ذاتي خودِ درس به گونهاي است که بستري مساعد را براي گفتگوها و گريزهايي به مباحث ديگري در حاشية درس و «کرکسيون»[13] فراهم مينمايد؛ گفتگوها و گريزهايي که ميتواند از جنس بينش کلي نسبت به زندگي و هدف حيات، مباحث اخلاقي و تربيتي، گريزهاي ديني، مسائل وابسته به جهانبيني و بايدها و نبايدهاي ايدئولوژيک باشد. بنابراين تنها مقدمة لازم براي ورود به چنين بحثها و گريزهايي آنست که موضوعات و تمرينات به گونهاي در نظر گرفته شوند که بتوان حاشيههاي مطلوب، زيبا و تربيتي از درون آنها استخراج نمود.[14] ... و خوشبختانه موضوعات معماري، آکنده از چنين زمينههايي هستند.

بنا بر آنچه گذشت ارائة اين دروس علاوه بر نقش آموزشي که در آنها دنبال ميشود، ميتواند واجد نقش تربيتي ويژهاي نيز باشد. در واقع در اين دروس ميتوان برخورد دو مقولة «تعليم» و «تربيت» در رشتة معماري را به نحو بارزتري رصد نمود. دانشجوي معماري در راستاي معمار شدن، در کنار آنکه نيازمند دريافت آموزشهايي نظاممند است، بايد مسير «تربيت» را نيز طي کند و آموزش صِرف به تنهايي نخواهد توانست مقصود را به طور کامل حاصل نمايد.

از آنجا که مسير طراحي سراسر مملو از دوراهيهاي انتخاب است که در هر انتخاب، نظام بينشي و شخصيتي دانشجو تأثيرگذار خواهد بود، لذا تربيت دانشجو به لحاظ بينشي و شخصيتي ارتباط مستقيمي با معمار شدن وي خواهد داشت. افزون بر آن، معمار شدن دانشجو با شکلگيري منش و شخصيتِ وي همراه است که تربيت و هدايت اين منش ميتواند از مقاصد مهم کلاس طراحي معماري تلقي گردد.

 

4-15-4- توجه به جايگاه «نيّت» به عنوان روح طراحي

در نگاه حکما و فلاسفه براي پديد آمدن هر چيز، علل و عواملي برشمرده شده که از جملة آنها ميتوان به علت فاعلي و علت غايي اشاره نمود. [15] بر اين مبنا، هم فاعل در پديد آمدن آن پديده داراي تأثير مستقيم است و هم نيتي که مد نظر دارد؛ بنابراين حُسن فاعلي ميتواند به طور مستقيم، سرنوشت پديده را تحتالشعاع قرار دهد. در اينجا حُسن فاعلي و غايت پديد آمدن اثر به دست فاعل، به «نيّت» تعبير ميشود. نيّت در شکلگيري اثر معماري نيز به نحو کاملاً چشمگيري تأثيرگذار خواهد بود.

يک اثر معماري ميتواند با نيتهاي مختلفي پديد آيد؛ به عنوان مثال يک مسجد ميتواند با قصد تمتُّع مالي و اصالت سود اقتصادي، يا با هدف خودنمايي، يا به منظور ايجاد فضايي آرام براي حيات روحاني انسان طراحي شود. با اينکه همة اين موارد با عنوان يکساني (طراحي مسجد) شکل ميگيرند اما بدون ترديد نتايج متفاوتي را در پي خواهند داشت. [16] در عرصة آموزش معماري، حتي طراحي با نيّت کسب نمره نيز ميتواند مقصود از طراحي، مسير آن و نتايج نهايي کار را دگرگون نمايد! در ادبيات کهن ما با بياني رسا، اينچنين آمده است:

چون غرض آمد هنر پوشيده شد                                    صد حجاب از دل به سوي ديده شد[17]

در حوزة معماري در بيشتر موارد، طراحان علاقهمندند که طرح و اثر خود را به رخ بکشند و به ديگران بنمايانند؛ اما در همين عرصه، توجه دادن دانشجو به اينکه در فرهنگ معماري اصيل ما در گذشته، معمارانِ بيشتر بناهاي مهم و شاخص، اصولاً نام و نشاني از خود بجاي نگذاشتهاند و آنگاه که نامي از خود ثبت نمودهاند نيز خود را با صفاتي از جمله فقير، حقير، احقر، ضعيف، عبد، کمترين، بندة ناچيز، مسکين و امثال آنها خواندهاند.[18] اگر شخصي اقدام به ساخت بنايي عامالمنفعه يا مذهبي مينمود، به دنبال درج نام خود بر روي بنا نبود و اساساً مخاطبِ عمل او و مقصود نهايي کاري که باني آن بود، مردم نبودند، بلکه نيّت خالص الهي را مد نظر قرار داشت. وارد شدن نيت غير خالص ميتواند ماهيت عمل را دگرگون کرده و آن را از مسير اصيل خويش خارج نمايد.[19]

از سوي ديگر چنان که اثبات شده است، افکار، مقاصد و نيات دروني انسانها در قالب انرژيهاي مثبت و يا منفي، در محيط منتشر ميگردند و همه چيز را تحت تأثير خود قرار ميدهند. از اين رو طبعاً قصد و غرض طراح، در سرنوشت و نحوة تأثيرگذاري يک اثر معماري بر مخاطب، تأثير مستقيمي خواهد داشت و گاهي اين تأثير به شکل کاملاً محسوسي حتي توسط مخاطب عام نيز درک ميشود و به بيان ميآيد. اين امر بايد به صورت ضمني و تا حد امکان غيرصريح به دانشجو تفهيم گردد.[20] در حقيقت بايد گفت که معماري صرفاً به خلق فرم و فضا و ابعاد کالبدي و صوري آن منحصر نميگردد بلکه همواره چيزي از درون و ضمير نهان معمار در اثر وي به وديعت نهاده ميشود که عميقاً از نيت و غرض وي متأثر است و اين تأثير را به مخاطب نيز منتقل ميکند.

4-15-5- نگاه ويژه به طراحي به مثابة «حفاظت» و «صيانت»

طراحي را ميتوان صيانت و پاسداشت دو مقوله دانست: يکي بستر طرح و ديگري موضوع طراحي. در واقع اين دو مقوله در اختيار معمار قرار ميگيرند و اوست که با دخل و تصرف در اين دو به پديد آوردن اثر ميپردازد. لذا طراحي را در وهلة اول بايد پاسباني از بستري دانست که مخلوق خداوند است و به همين دليل داراي قداست خاصي است. هر چيزي که در بستر طراحي وجود دارد نه تنها عنصري خنثي و بياثر نيست بلکه به نوبة خود واجد ارزش و اهميت و شخصيتي است که ميتواند روند طرح را دستخوش تغيير نمايد.

نوع نگاه به اين عناصر در طراحي ميتواند به مثابة آيات الهي و در جهت معطوف نمودن توجه مخاطب به درک آنها باشد. به عبارت ديگر، آنچه در اختيار معمار قرار ميگيرد بخشي از عالَميست که مخلوق خدا و محضر اوست. معمار در محضر خدا از آفريدگان او حفاظت ميکند و از طريق طراحي، اقدام به «عمارت» زمين مينمايد. به قول هايدگر، ما معماري را بر روي زمين و به سوي آسمان برپا ميکنيم تا ميرندگان (فانيان) با خدايان پيوند برقرار نمايند. در حقيقت ميتوان اينگونه تصور نمود که معمار در مواجهه با بستر، عناصر آن را که از مخلوقات و آيات الهي هستند در جهت پديد آوردن فضايي که مخاطب را متوجه عالم بالا ميکند به کار ميگيرد. معمار در مقام خليفهاللهي خويش بايد به نحوي عمل کند که ساير مخلوقات الهي را نيز در مسير کمال ذاتي هر کدام هدايت نمايد.

از سويي ديگر معمار از مفاهيم و معانياي که در موضوع طرح وجود دارند حفاظت مينمايد. هر موضوعي (به ويژه موضوعاتي که داراي ريشهها و اصالتهايي در فرهنگ اصيل ما هستند) واجد مفاهيم و معاني خاصياند که معمار بايد از آنها حفاظت کند. در طراحي يک خانه، معمار بايد از مفهوم «سکونت» حفاظت کند که به تبع آن از مفاهيمي همچون محرميت، حريم خصوصي و اختياري، ارتباط با طبيعت و... پاسداري مينمايد. در طراحي فضاي مسجد، بايد از مفهوم «عبادت» حفاظت نمود که در نتيجه، مفاهيمي همچون خلوت و آرامش، ارتباط با مبدأ، وحدت، خلوص و... نيز مورد صيانت قرار ميگيرند. ساير موضوعات طراحي نيز هر کدام به نوبة خود در بر گيرندة معاني و مفاهيمي خواهند بود که صيانت از آنها بر عهدة معمار است.

 

4-15-6- تجديد نظر در مفهوم اساسي «خلاقيت»

با توجه به مفهوم اصيل خلاقيت و تمايز آن با مفهوم رايج، از منظرهايي مانند آنچه در ادامه ميآيد، ميتوان به تبيين اين تمايز پرداخت:

گفتمان غالب در تعريف خلاقيت، ناظر بر آنست که چيزي پديد آوريم که ديگري پديد نياورده يا کاري کنيم که ديگري نکرده است. در حقيقت خلاقيت با نوآوري به معناي مطلق آن معادل شده است و کاملاً در مسير پرورش منيت و خودنمايي طراحان قرار گرفته است. در واقع اين نوع نگاه به خلاقيت، مساوي با فاعليت مطلق طراح است. [21] در صورتي که اگر از فاعليت طراح عبور کنيم و به مفهوم عامليت او برسيم، آنگاه ميتوان تلقي ديگري از مفهوم خلاقيت را در نظام فرهنگ خودي و به عبارتي فطري و الهي جستجو نماييم. در اين نوع نگاه، طراح عاملِ کشف از واقع است و نه خلق از عدم؛ در حقيقت ميتوان اينگونه پنداشت که عالَم خالقي دارد و انسان (طراح) از آن خلقت الهي، چيزي را کشف و آشکار مينمايد.

بنابراين طراحي مستلزم نگاهي جستجوگر در خلقت الهي خواهد بود و توانايي و قابليت انکشاف آنچه در خلقت الهي وجود دارد و به ظهور رساندن آن در قالبي از هنر که معماري نيز يکي از شاخههاي آن قلمداد ميگردد.

از منظري ديگر مفهوم متفاوتي براي خلاقيت تبيين شده است که ميتواند در جاي خود، تحولي را در نگاه به مقولة طراحي و خلاقيت در حوزة معماري نيز رقم بزند. در اين تعريف، خلاقيت به معناي تنزل معاني عالم مافوق به عالم مادون در قالب صوَر و اشکال و قالبها دانسته ميشود.[22] بنابراين خلاقيت همواره در ارتباط هنرمند با عالم معنا تعريف ميشود و نگاه هنرمند و از جمله معمار در آفرينش اثر، به «آسمان» است.[23] ارتباط با «آسمان» و مبدأ، در هنرهاي اصيل ما همواره در پديد آمدن آثار، جايگاه ويژهاي داشته است.

هنرمند بايد «آيينگي» بياموزد و خود را چون آيينه در مقابل نورِ تابيده شده از عالم بالا قرار دهد و اين نور را بازتاب دهد. چنان که شيخ اشراق در رسالة التلويحات نيز اشاره مينمايد، وقتي نوري از جانبالقدس به درون هنرمند ميتابد و او قابليت دريافت اين نور را داشته باشد، آن را در قالب اثري بازتاب داده و متبلور مينمايد؛ يا نقشي ميزند، يا شعري ميسرايد، يا نغمهاي مينوازد و يا معمارياي پديد ميآورد.[24] بداههنوازي، بداههگويي و بداههسازي در فرهنگ اصيل ما نيز در همين ارتباط تبيينِ درست خود را باز مييابد. مولانا در بياني رسا اينچنين ميگويد:

 

تو مپندار که من شعر به خود ميگويم                                              تا که هشيارم و بيدار، يکي دم نزنم

همچنين در پرتو چنين نگاهي ميتوان بدعت را نيز در مقابل خلاقيت شناخت؛ در حقيقت بدعت آنجايي رخ ميدهد که مفاهيمي متناقض با معاني ملهَم از عالَم معنا برگرفته و در قالب صورتهاي هنري به ظهور ميرسند؛ مفاهيمي که متأثر از اوهام انسان و يا القائات شياطين هستند.[25]

4-15-7-تعهد و مسؤوليت معمار نسبت به طرح

چنان که پيشتر نيز اشاره گرديد، در نگاه حکما پديد آمدن هر معلولي در گرو گرد آمدن چهار علت اصلي ميباشد: علت فاعلي، علت مادي، علت صوري و علت غايي؛ اما تمامي اين عوامل مرهون تأثير نهايي و تمامکنندة علت فراگيري هستند که از آن به علتالعلل (خداوند) تعبير ميگردد و همانا علتالعلل است که اساساً توان و زمينة تأثيرگذاري را براي ساير علتها نيز تمهيد نموده است. از آنجا که علت فاعلي (معمار) در روند پديد آمدن اثر معماري نقش اساسي را داراست، لذا در کنار ساير علتها بايد نسبت به آن علتالعلل تعهد ويژهاي داشته باشد. در حقيقت آنگاه که علتها همسو با علتالعلل جهتگيري نمايند اثر هنري به معناي الهي و فطري پديد آمده است. اين عاليترين سطح از معناي تعهد در قبال اثر است که رعايت آن از سوي علت فاعلي، موضوعيت تمام مييابد. بنابراين در تربيت معمار نيز بايد به طور ضمني به اين موضوع پرداخته شود که معمار در وهلة اول نسبت به آن علتالعلل، مسؤول و متعهد است.

اما در سطوح پايينتر، معمار بايد همواره نسبت به آنچه طراحي ميکند مسؤوليتپذير باشد. بخشي از اين تعهد و مسؤوليت، نسبت به حقوق افرادي است که براي آنها طراحي ميکند. بخش ديگر اين تعهد، ناظر به مسؤوليتي است که در قبال ماده يا مصالح مورد استفاده در ساخت ايجاد ميشود. همچنين بخش ديگر به زمين و بخشي نيز به ساير جانداران و محيطزيست و... باز ميگردد. بنابراين گروههاي زيادي هستند که معمار با طراحي کردن و پديدآوردن اثر، در قبال آنها مسؤول و متعهد است و غايت نهايي اين مسؤوليت، تعهد نسبت به مبدأ و غايت هستي است. [26]

نگرش مدرنيسم متجدد، در پي آن بوده است که با شعار برداشتن تعهدات و مسؤوليتها، نوعي آزاد بودن و رفع قيود بندگي را براي طراحان تعريف نمايد اما بايد توجه داشت که انسان همواره نسبت به چيزي تعبد و بندگي خواهد داشت؛ اگر اين بندگي نسبت به مبدأ حقيقت نباشد، بيگمان نسبت به مبادي ديگري بجز حقيقت خواهد بود و معماري را در طريق بندگي وجودهاي مجازي، غايات پوچ و چه بسا بندگي نفس خويش قرار خواهد داد. [27]

4-15-8- نقش تربيتي توجه به معاني و مفاهيم معماري بومي و سنتي

معماري سنتي و بومي غالباً بر اساس نوعي نگاه عرفاني و الهام گرفته از مفاهيم ديني و معنايي شکل گرفته است. اين نوع نگاه، در برگيرندة نگرشي است که کاملاً با نگاه متجدد رايج و برگرفته از مدرنيسم غربي متمايز و بلکه متنافر است. اين امر علاوه بر توجه به مباني نظري متفاوت، رويکرد تربيتي ويژهاي را نيز فراروي نظام آموزش معماري قرار ميدهد که براي تربيت معماران بسيار ارزشمند و مغتنم خواهد بود. در اين راستا سيري در فتوتنامههاي معماران، بنايان و ساير حِرف وابسته، دربرگيرندة نگاه ويژهاي است که رويکرد تربيتي مدنظر را توسعه و تعميق ميبخشد.[28]

راههاي گوناگوني براي دست يافتن به معاني اصيل و مفاهيم ريشهدار معماري وجود دارند. بخشي از اين معاني و مفاهيم را ميتوان به صورت مستقيم از منابع اصيل آنها به دست آورد که در فرهنگ اسلامي ما، منابع مرتبط با سرچشمههاي وحي، نبوت و امامت را بايد اصليترين منابع دستيابي به معاني و مفاهيم بنيادين دانست.[29] گاهي اين امکان نيز وجود دارد که از دايرة هنر و به طور مشخص، معماري به بخشي از معاني و مفاهيم اصيل دست يافت؛ معانياي که در گسترة زمان و در طول ادوار مختلف، در باور پديدآورندگان آثار ريشه دوانيده، نهادينه شده و تجلي يافتهاند. جستجو در هنرها و معماري ايراني ـ اسلامي ميتواند يکي از نقب‌‌هايي باشد که مخاطب را به معاني و مفاهيم اصيل هدايت نمايد. نگاه جستجوگر و بيدار دانشجو ميتواند در پرتو راهنمايي استاد، در مسير کشف معاني و مفاهيم اصيل هنر و معماري اسلامي قرار گيرد.

گرايش به معنا و مفهومپردازي، اولين و بزرگترين ويژگي هنر و معماري ايراني خصوصاً در دورة اسلامي است. رويکرد ويژه به معاني و مفاهيمي از قبيل وحدت (يگانهگرايي)، قدر و شأن، پرهيز از مادهگرايي، نگاه به آسمان، ارتباط با طبيعت به مثابة آيات الهي و... از جمله ويژگيهاي معماري اسلامي هستند که در رجوع به هنر و معماري اين سرزمين قابل رديابياند.

4-15-9- نقش آموزشي توجه به مصاديق معماري بومي و سنتي

ماهيت هنريِ معماري اساساً به گونهاي است که عليرغم آنکه همواره با نوعي بداعت و نوآوري همراه است اما در تمامي ادوار تاريخ، به اتکاي پيشينة خويش پديد آمده و گامهاي تکامل را پيموده است. بنابراين معماري را در هر دوره ميتوان آخرين حلقه از زنجيرهاي تاريخي دانست که منويات فکري و عوالم ذهني آن دوره را متبلور مينمايد.

از سوي ديگر، يکي از چالشهاي مهم و اساسي در هنر و معماري، سير از ذهنيات به عينيات است. در حقيقت، هر اثر هنري، مجموعهاي از مفاهيم و معاني را از طريق ماده و صورت به جهان مادون نازل نموده و به عينيت ميرساند. بنابراين آنچه تبلور عيني يافته، محمل معاني و مفاهيمي است که از صافيهاي خاص ماده، فن (تکنيک)، هندسه اشکال و فرمها عبور کرده و به ظهور رسيده است. لذا يکي از مدخلهاي ورود به مباني، معاني و مفاهيم، همانا آثار شکل گرفته در بستر آن نوع نگرش و باورهاي هنرمندان آن خواهد بود.

از آنجا که کشور ما در دورة اسلامي، فرهنگ و جهانبيني جديدي را برگرفته است که نوع نگاه به عالم، انسان و معماريِ محيط مصنوع را متأثر و گاه کاملاً دگرگون نموده، لذا ميتوان ادعا نمود که تأثير باورهاي اسلامي در معماري اين دوران متبلور شدهاند. شواهد موجود و در دسترس نيز گواهان خوبي بر اين مدعا هستند. بسياري از مفاهيم و مباني اسلامي، فطري و الهي، در معماري دوران اسلامي ايران به بار نشستهاند.

مشق کردن آنچه در بستر معماري سنتي و بومي ما در طي قرون پديد آمده، ميتواند دانشجوي معماري را در مسير درک و کشف معاني و مباني وراي آنها قرار دهد. به علاوة آنکه صورتها، اشکال، فرمها و فنوني را به دانشجو آموزش ميدهند که همگي در بستر بومي و خودي پديد آمده و نشو و نمو يافتهاند. اين امر در نوع خود، زمينة آموزش و تربيت ضمنياي را فراهم مينمايد که در صورت تحقق، اولين ثمرة آن باور به داشتههاي خودي و پرهيز از خودباختگي و غربزدگي و احياي هويت ايراني و اسلامي در معماري و شهرسازي امروز کشور خواهد بود. اين امر از طريق ارتباط مستقيم با آثار معماري سنتي و بومي و برگزاري بازديدهاي متعدد و حتي مکانيابي فضاهاي آموزش طراحي معماري در فضاهاي سنتي قابليت بهتري براي تحقق خواهد داشت.

4-15-10- نگاه به ساير هنرهاي اسلامي ـ ايراني به مثابة ظروف مرتبط معنايي و مفهومي

هنرهاي مختلف در هر بستر مکاني و زماني بهسان ظروف مرتبط عمل ميکنند و با يکديگر ارتباطي مستقيم و تعاملاتي دروني دارند. اين تعاملات حتي داراي وجه بارزي در بده بستانهاي مربوط به صورت و قالب نيز در بين هنرهاي مختلف هستند. اما آنچه در اين زمينه اهميت بالاتري دارد، ارتباط معنايي و محتوايي ظروف مرتبط هنرهاي مختلف است. در بستر فرهنگ و جهانبيني اسلامي در پهنة قلمرو «ايران فرهنگي»، هنرهايي پديد آمدهاند که همواره با يکديگر رشد کرده و تکامل يافتهاند. اين هنرها هر کدام به مقتضاي قابليتهاي بياني خود، گوشهاي از معاني و مفاهيم اصيل و ناب ايراني و اسلامي را حکايت نمودهاند. بنابراين هر کدام از آنها، مدخلي براي ورود به عرصة گسترده و ژرف فرهنگ و جهانبيني ايراني و اسلامي به شمار ميآيند. اين امر، زمينة بسيار مستعدي را براي بهره گرفتن از ساير هنرهاي ايراني به منظور آموزش و تربيت دانشجوي معماري فراهم ميآورد.

ادبيات و شعر کهن ما سراسر آکنده از معاني بلند، عميق و عارفانة ناب بوده و با بياني بسيار هنرمندانه، اين معاني را به ظهور رسانده است. نثرها و داستانهاي حِکمي گذشتة ما به نحو ديگري به بيان حقايق هستي و اندرزها و حکمتها پرداختهاند. نقاشي، نگارگري، معرقکاري، منبتکاري، کاشيکاري، سنگتراشي، قلمزني، ميناکاري و انواع هنرهاي وابسته به نقشپردازي به روش خاص خويش برخي معاني و مفاهيم ناب را متبلور نمودهاند. خطاطي، موسيقي، صنايع دستي و بسياري از عرصههاي ديگر هنر اين سرزمين، مملو از معاني و مفاهيمي هستند که ورود به هر کدام، دانشجوي معماري را با دريايي بيکران از معاني و مفاهيم و قالبهاي بديع هنري روبرو ميکند؛ بسياري از ويژگيهاي اين هنرها قابليت بازخواني به زبان معماري را نيز دارا هستند. اين عرصه، ميتواند در آموزش معماري و پرورش و تربيت معماراني شايسته و فرهيخته نقش بسزايي داشته باشد. طبعاً توفيق در تحقق اين امر نيازمند شناخت و اشراف نسبي استاد طراحي معماري به برخي عرصههاي ديگر هنرهاي بومي و اصيل ايراني ـ اسلامي خواهد بود.[30]

 

 


[1]. در اين زمينه کتاب ارزشمند «المنيه المريد» شهيد ثاني به عنوان يکي از منابع شاخص و شناخته شده در زمينة روابط استاد و شاگرد و جنبههاي تربيتي مترتب بر آن معرفي ميگردد. از آثار ديگر در اين راستا، کتاب «مهر استاد» در سيرة علامه جوادي آملي و همچنين کتاب «شمسالوحي تبريزي» تقرير استاد علامه جوادي آملي را ميتوان نام برد.

 

[2]. اشاره به اشعار حکيم عمر خيام در رابطه با معاد...؛ يا شعر ديگري از آن حکيم با اين مضمون:

آن قصر که جمشيد در آن جام گرفت                آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت...

[3]. اشاره به ديدگاه تيتوس بورکهارت ناظر به اين مضمون: من ديدم در آثار مختلف منسوب به هنر اسلامي، روح و زبان مشترکي وجود دارد که در تمام آنها جاريست. بر اساس اين ديدگاه بورکهارت نهايتاً به آيين اسلام مشرف گرديد. (ر.ک. هنراسلامي؛ زبان وبيان، تيتوس بورکهارت، ص51).

 

[4]. در نظام سلسله مراتبي آموزش، نيروهاي جوانتر با توجه به دارا بودن انرژي، زمان و نشاط بيشتر در پيشبرد موضوع درس کمک ميکنند.

 

[5]. به نظر ميرسد که در نظام آموزش دانشگاهي کنوني نيز که متأثر از نظام غربي طرحريزي شده است، به کارگيري عناويني از قبيل استاد، دانشيار، استاديار و مربي در جهت برقراري نوعي آموزش سلسله مراتبي بوده است که متأسفانه امروز از اين نظام سلسله مراتبي در کشور ما استفادة چنداني نمي شود و از اين الگو، تنها نامها و عناوين به منظور تحقق مفهوم ارتقاي اساتيد بر جاي مانده است.

 

[6]. چنان که در اشعار پارسي آمده: «کمگوي و گزيده گوي چون دُر * تا ز اندک تو جهان شود پر» (نظامي گنجوي). همچنين حضرت عليg در کلامي بسيار زيبا و نغز ميفرمايند: «خَيرُ الکلام ما قَلَّ و دَلّ، بهترين کلام آن است که کوتاه و مستدل باشد.» (الکافي، ج2، ص 361)

 

[7]. Body Language

 

[8]. اشاره به روايت: «کونوا دعاه الناس بغير السنتکم؛ مردمان را با غير از زبانتان [به کارهاي نيک] دعوت کنيد.» (الکافي، ج 2، ص77)

 

[9]. ديوان شيخ بهايي:

آن کس که بدم گفت، بدي سيرت اوست            وانکس که مرا گفت نکو، خود نيکوست

حـال متکلـــم از کلامـــش پيـــداست            از کوزه همـان برون تراود که در اوست

[10]. به همان نحو که معماري ميتواند درون معمار و پس از او، درون تک تک افراد جامعه را آشکار نمايد، شهرسازي نيز قادر است درونماية يک جامعه را معرفي و برملا سازد. به عنوان مثال، عناصر شاخص يک شهر ميتوانند معلوم کنند که چه چيزهايي نزد آن جامعه، بيشترين اهميت و اولويت را دارا هستند. (ر.ک.: کوفه و نقش آن در شکلگيري قرون نخستين اسلامي، اثر دکتر محمد حسين رجبي دواني؛ اشاره به تغيير کانون شهر از مسجد جامع به سمت دارالاماره و تغيير هويت و نحوة اولويتبندي در نوع نگرش شهر و به تبع آن جامعه. همچنين کتاب: «کوفه، از پيدايش تا عاشورا» (نعمتالله صفري).

 

[11]. پنهان کردن عقيده و خلقيات بسيار سخت است، هرچند که شخص تبحّر خاصي داشته باشد، بالاخره آثار اين عقيده در رفتار او بروز و جلوه ميکند. اميرالمومنين عليg ميفرمايند:«ما اضمر احد شيئاً الا ظهر في فلتات لسانه و صفحات وجهه؛ کسي چيزي را در دل پنهان نکند جز آن که در لغزشهاي زبان و رنگ رخسارش آشکار خواهد شد.» (نهجالبلاغه، حکمت 26).

 

[12]. اين موضوع ميتواند نظام گزينش دانشجو را متفاوت نمايد. هرچند روشهاي متعارف پذيرش دانشجو کمتر اين امکان را فراهم ميکند ولي در مقياس محدودتر (مثلاً طرح نهايي) و در مقاطع بالاتر تحصيلي که شرايط نسبي براي تحقق اين موضوع وجود دارد، توجه به موضوع «اهليت دانشجو» ميتواند به عنوان يکي از ملاکهاي اصلي مورد نظر قرار گيرد.

 

[13]. Correction

 

[14]. به عنوان مثال در طراحي معماري، وقتي موضوع طراحي مسکن در برنامة کلاس قرار گيرد، ميتوان از طراحي و نحوة تفکيک عرصههاي خصوصي و عمومي در مسکن و اشاره به سلسله مراتب ورود در خانههاي ايراني، هشتي، حياطهاي بيروني و اندروني براي ورود به مباحث مرتبط با حريم و حجاب و عفاف بهره برد. در مفاهيم ديگري مانند احترام، صداقت، حقوق همسايه و... نيز به همين طريق قابليت طرح بحث در حاشية کرکسيونهاي طراحي وجود دارد.

 

[15]. علل اربعه در پديد آمدن يک معلول عبارتند از: علت فاعلي، علت مادي، علت صوري و علت غايي.

 

[16]. اشاره به داستان شکلگيري «مسجد ضرار» در زمان حيات نبي اکرمa که به نيت توطئه و نفاق و دو دستگي در بين مسلمانان شکل گرفت. پيامبر اکرمa به همين دليل دستور تخريب مسجد و تبديل آن به زبالهداني را صادر فرمودند. (وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ). (سوره توبه، آيه 107)

 

[17]. مثنوي معنوي، مولوي

 

[18]. يکي از عرصههايي که ميتواند جنبة تربيتي بالايي براي معماران در خروج از اهداف خودبينانه و مادي داشته باشد، عرصة مرمت است. اصولاً در کار مرمت به دليل اينکه مرمتگر بايد کاري را که ديگري انجام داده، مرمت نمايد لذا عرصة عرض اندام و خودنمايي چنداني نخواهد داشت. گاه حتي ممکن است عرصهاي براي بهرهبرداري مادي قابل توجهي نيز نداشته باشد. بنابراين به نظر ميرسد سپردن خود به مسيري که ديگري گام در آن نهاده و گذشتن از خودبيني و نيتهاي خودخواهانه از ويژگيهاي حوزه مرمت باشد. ميتوان از اين الگو براي تعريف تمريناتي براي دانشجويان معماري بهره برد که منيتهاي شخصي دانشجويان شکسته شود. به عنوان مثال ميتوان در مقطعي از روند طراحي طول نيمسال، ايدههاي طراحي و طرحماية يک دانشجو را به دانشجوي ديگري سپرد تا آن را پيش ببرد و به نتيجه برساند. پذيرش ايده و طرحماية ديگري و پروراندن آن ميتواند تا حدود زيادي منيت دانشجويان را از بين ببرد.

 

[19]. اشاره به داستان مسجدي که هارونالرشيد بنا نموده بود و بهلول از وي خواست که نام او را بر سردر مسجد بزند. وقتي هارون امتناع نمود بهلول پرسيد که مسجد را براي که ساختهاي؟ او گفت براي خدا. بهلول گفت: خدا خود خبر دارد پس اسم چه اهميتي دارد؟! ... در واقع از اين طريق خواست به وي بفهماند که عمل وي براي خدا نبوده بلکه براي نماياندن به مردم بوده تا بدانند و نقل به نقل بچرخد که هارون اين مسجد را بنا نموده است.

 

[20]. در اين زمينه توصيه ميشود به مطالعات و تحقيقات پروفسور ماسارو ايموتو در زمينة نظم مولکولي آب و تأثير نيات انسان بر هندسة تبلور مولکولهاي آب مراجعه شود.

 

[21]. گريز به ادعاي فرعون مبني بر اينکه من پروردگار شما هستم (فقال أنا ربکم الاعلي). نازعات/ 24.

 

[22]. اين مضمون از ديدگاههاي شهيد سيد مرتضي آويني برگرفته شده است.

 

[23]. خلاقيت را ميتوان محصول سير هنرمند (معمار) در عالم ذهنياي دانست که يا متأثر از عالم خيال است و يا در عالم وهم. از اين رو فضايي که هنرمند در آن سير ميکند بر روي محصول طراحي او تأثير مستقيم خواهد داشت. لذا بايد به نحو ضمني خلاقيت دانشجو را به سمتي سوق داد که تخيل او در فضاي معنوي تحقق يابد و نه در منيات و نفسانيات.

 

[24]. «وإذا قلّت الشواغل الحسية و بقيت شواغل أقلّ لم يبعد أن يکون للنّفس فلتات تخلص عن شغل التخيل إلي جانب القدس، فانتقش فيها نقش من الغيب فساح إلي عالم التخيل، و انتقش في الحسّ المشترک، و هذا في حال النوم أو في حال مرض مّا يشغل الحسّ و يوهن التخيل، فإنّ التخيل قد يوهنه المرض، و قد يوهنه کثرة الحرکة لتحلّل الروح الذي هو آلته فيسرع إلي سکون مّا و فراغ، فتنجذب النفس إلي جانب الأعلي بسهولة. فإذا طرء علي النفس نقش، انزعج التخيل إليه و تلقّاه أيضا، و ذلک إمّا لمنبّهٍ من هذا الطاريء، و حرکة التخيل بعد استراحته أو وهنه، فإنّه سريع الحرکة إلي مثل هذا التنبّه، و إمّا لاستخدام النفس الناطقه له طبعا، فإنّه معاون للنّفس عند أمثال هذه السوانح، فإذا قبله التخيل حال تزحزح الشواغل عنها انتقش في لوح الحسّ المشترک» (النمط العاشر- في أسرار الآيات، ص264).

هرگاه شواغل حسي کم شود و شواغل و موانع کمي باقي بماند، بعيد نيست موانعي که چاره جز ماندن آن نيست براي نفس انصراف حاصل نمايد و در اين صورت از کار تخيل رهايي مييابد و به سوي عالم قدس صعود ميکند و در نتيجه، در نفس صورتي از غيب مرتسم ميشود و از عالم غيب به عالم خيال و متخيله سرازير و از آن به حس مشترک وارد ميشود و اين در حال خواب يا بيماري است که حس مشغول ميشود و تخيل سست ميگردد؛ زيرا گاهي تخيل به سبب بيماري سست ميشود و گاهي به سبب کثرت حرکت؛ زيرا روحي که آلت آن است تحليل ميرود... الخ.

[25]. برخلاف تصور رايج از مفهوم خلاقيت، ضرورتاً هر کار متفاوت که ديگران انجام ندادهاند را نميتوان مصداق خلاقيت دانست؛ چنانکه در قرآن کريم نيز اشاره شده است: «أفمن يمشي مکباً علي وجهه اهدي أمن يمشي سوياً علي صراط مستقيم؛ آيا کسي که به رو افتاده حرکت ميکند به هدايت نزديکتر است يا کسي که راستقامت در صراط مستقيم گام برميدارد؟!» ملک/ 22.

 

[26]. ر.ک. مقاله پرسش از تکنولوژى، صص از 1 تا30.

 

[27]. اشاره به داستان بشر حافي و امام موسي کاظمg: «روزي امام از کوچههاي بغداد ميگذشت. از خانهاي صداي عربده و تار و تنبور بلند بود؛ ميزدند و ميرقصيدند و صداي پايکوبي ميآمد. اتفاقاً خادمهاي از منزل بيرون آمد... امام به او فرمود صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟...گفت: از خانه به اين مجللي اين را نميفهمي؟ اين خانه «بشر» است، يکي از رجال، يکي از اشراف، يکي از اعيان، معلوم است که آزاد است. فرمود: بله، آزاد است، اگر بنده ميبود که اين سر و صداها از خانهاش بلند نبود! حال، چه جملههاي ديگري رد و بدل شده است ديگر ننوشتهاند. همين قدر نوشتهاند که اندکي طول کشيد و مکثي شد. آقا رفتند. بشر متوجه شد که چند دقيقهاي طول کشيد. آمد نزد او و گفت: چرا معطل کردي؟ گفت: يک مردي مرا به حرف گرفت. گفت: چه گفت؟ گفت: يک سؤال عجيبي از من کرد. چه سؤال کرد؟ از من پرسيد که صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟ گفتم البته که آزاد است. بعد هم گفت: بله، آزاد است، اگر بنده ميبود که اين سر و صداها بيرون نميآمد. گفت: آن مرد چه نشانههايي داشت؟ علائم و نشانهها را که گفت، فهميد که موسي بن جعفر است. گفت: کجا رفت؟ از اين طرف رفت. پايش لخت بود، به خود فرصت نداد که برود کفشهايش را بپوشد، براي اينکه ممکن است آقا را پيدا نکند. پاي برهنه بيرون دويد. (همين جمله در او انقلاب ايجاد کرد.) دويد، خودش را انداخت به دامن امام و عرض کرد: شما چه گفتيد؟ امام فرمود: من اين را گفتم. فهميد که مقصود چيست. گفت: آقا! من از همين ساعت ميخواهم بنده خدا باشم، و واقعا هم راست گفت. از آن ساعت ديگر بنده خدا شد.» (منهاج الکرامه في معرف الامامه، ج 1، ص 59).

 

[28]. ر.ک: مقاله فتوت نامه معماري، دوفصلنامه فيروزه اسلام، شماره 1، ص85.

 

[29]. ساير منابع نيز به نحوي در ارتباط با اين منابع، راستي و درستي و اصالت خود را باز مييابند. هنر در معناي عام و معماري در معناي خاص، همواره مبتني بر مجموعة گستردهاي از معاني، مفاهيم و مباني نظري هستند. اساساً پديد آمدن هنر، هميشه ريشه در سرچشمههاي معنايي و مفهومي داشته است.

 

[30]. ر.ک: هنر اسلامي، زبان و بيان (تيتوس بورکهارت)، ص 57.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات